ممکنات را گویند که جمع ناور باشد که به معنی ممکن است. (برهان قاطع) (آنندراج) (ازناظم الاطباء) (از انجمن آرا). از لغات فرهنگ دساتیر است. رجوع به ناور شود
ممکنات را گویند که جمع ناور باشد که به معنی ممکن است. (برهان قاطع) (آنندراج) (ازناظم الاطباء) (از انجمن آرا). از لغات فرهنگ دساتیر است. رجوع به ناور شود
نام شهری و ولایتی است از شروان. (برهان قاطع). نام شهری بوده است نزدیک به گنجه و در هند او را شابران نیزگفته اند. گویند چاه بیژن در آن حدود بوده. (آنندراج از انجمن آرا). شابران. (شرفنامۀ منیری). شاوران وشابران شهری است نزدیک گنجه و دربند. (فرهنگ رشیدی) : شاوران، قصبۀ شیروان است، جایی است بدریا نزدیک وبا نعمت بسیار و سنگ محک بهمه جهان از آنجا برند. (حدود العالم چ ستوده ص 164). رجوع به شابران شود
نام شهری و ولایتی است از شروان. (برهان قاطع). نام شهری بوده است نزدیک به گنجه و در هند او را شابران نیزگفته اند. گویند چاه بیژن در آن حدود بوده. (آنندراج از انجمن آرا). شابران. (شرفنامۀ منیری). شاوران وشابران شهری است نزدیک گنجه و دربند. (فرهنگ رشیدی) : شاوران، قصبۀ شیروان است، جایی است بدریا نزدیک وبا نعمت بسیار و سنگ محک بهمه جهان از آنجا برند. (حدود العالم چ ستوده ص 164). رجوع به شابران شود
خابران. نام دیگر ابیورد است و لسترنج مختصات جغرافیایی آن را چنین ذکر میکند: ’در خاور نسا آن سوی کوه و در حاشیۀ بیابان مرو، خاوران واقع است که آنرا ’ابیورد’ و گاهی باوردهم میگویند. مقدسی گوید من ابیورد را از نسا بهتر وبازارش را پر رونق تر و خاکش را حاصل خیزتر دیدم و مسجد آن شهر در بازار است. حمدالله مستوفی گوید: ’شهری کوچک است و در او میوه فراوان’ و نیز گوید رباط کوفن از توابع ابیورد در دهکده ای بفاصله شش فرسخی ابیوردواقع است. این رباط را عبدالله بن طاهر در قرن سوم هجری قمری بنا کرد و چهار دروازه داشت و در وسط آن مسجد جامعی بود. ولایت ’ابیورد’ یا ’خاوران’ را مرکز مهنه یا میهنه بود. یاقوت نقاط مهم دیگری را در این ولایت اسم می برد که از آن جمله است: ازجه، باذان و خروالجبل و شوکان. مهنه در زمان یاقوت ویران بوده است. حمدالله مستوفی در قرن هشتم گوید: ’در او باغستان فراوان و آب بسیار روان و حاصلش غله و میوه باشد در حق بزرگانی که از دشت خاوران برخاسته اند گفته اند: بر سپهر صیت گردان شد بخاک خاوران تا شبانگاه آمدش چار آفتاب خاوری خواجه ای چون بوعلی شادانی آن صاحب قران مفتیی چون اسعد مهنه ز هر شینی بری صوفیی صافی چو سلطان طریقت بوسعید شاعری فاخر چو مشهور خراسان انوری. خاوران بصورت خاواران هم ضبط گردیده است. (از سرزمینهای خلافت شرقی). و رجوع شود به نزهه القلوب چ لیدن مقالۀ 3 ص 157: چنان کارگاه سمرقند شد زمین از در بلخ تا خاوران. منوچهری. بنده ای را سند بخشی پیشکاری را طراز کهتری را بر زمین خاوران مهتر کنی. ناصرخسرو. سرتاسر خاک خاوران سنگی نیست کز خون دل و دیده بر آن رنگی نیست در هیچ زمین و هیچ فرسنگی نیست کز دست غمت نشسته دلتنگی نیست. ابوسعید ابوالخیر. شادباش ای آب و خاک خاوران کز روی لطف هم چو آب بحر و خاک کان گهر می پروری. انوری. با کو بدعای خیرش امروز ماند بسطام خاوران را. خاقانی. تو خسرو خاوری در امرت تعظیم بخاوران ببینم. خاقانی. موصل ببقای آن نکونام فرماندۀ خاوران بسطام. تحفه العراقین (از شرفنامۀ منیری). شاهی که عرض لشکر منصور اگر دهد از قیروان سپه بکشد تا بخاوران. سعدی. دی ز دشت خاوران چون ذره مجهول آمده. سلمان ساوجی
خابران. نام دیگر ابیورد است و لسترنج مختصات جغرافیایی آن را چنین ذکر میکند: ’در خاور نسا آن سوی کوه و در حاشیۀ بیابان مرو، خاوران واقع است که آنرا ’ابیورد’ و گاهی باوردهم میگویند. مقدسی گوید من ابیورد را از نسا بهتر وبازارش را پر رونق تر و خاکش را حاصل خیزتر دیدم و مسجد آن شهر در بازار است. حمدالله مستوفی گوید: ’شهری کوچک است و در او میوه فراوان’ و نیز گوید رباط کوفن از توابع ابیورد در دهکده ای بفاصله شش فرسخی ابیوردواقع است. این رباط را عبدالله بن طاهر در قرن سوم هجری قمری بنا کرد و چهار دروازه داشت و در وسط آن مسجد جامعی بود. ولایت ’ابیورد’ یا ’خاوران’ را مرکز مهنه یا میهنه بود. یاقوت نقاط مهم دیگری را در این ولایت اسم می برد که از آن جمله است: ازجه، باذان و خروالجبل و شوکان. مهنه در زمان یاقوت ویران بوده است. حمدالله مستوفی در قرن هشتم گوید: ’در او باغستان فراوان و آب بسیار روان و حاصلش غله و میوه باشد در حق بزرگانی که از دشت خاوران برخاسته اند گفته اند: بر سپهر صیت گردان شد بخاک خاوران تا شبانگاه آمدش چار آفتاب خاوری خواجه ای چون بوعلی شادانی آن صاحب قران مفتیی چون اسعد مهنه ز هر شینی بری صوفیی صافی چو سلطان طریقت بوسعید شاعری فاخر چو مشهور خراسان انوری. خاوران بصورت خاواران هم ضبط گردیده است. (از سرزمینهای خلافت شرقی). و رجوع شود به نزهه القلوب چ لیدن مقالۀ 3 ص 157: چنان کارگاه سمرقند شد زمین از در بلخ تا خاوران. منوچهری. بنده ای را سند بخشی پیشکاری را طراز کهتری را بر زمین خاوران مهتر کنی. ناصرخسرو. سرتاسر خاک خاوران سنگی نیست کز خون دل و دیده بر آن رنگی نیست در هیچ زمین و هیچ فرسنگی نیست کز دست غمت نشسته دلتنگی نیست. ابوسعید ابوالخیر. شادباش ای آب و خاک خاوران کز روی لطف هم چو آب بحر و خاک کان گهر می پروری. انوری. با کو بدعای خیرش امروز ماند بسطام خاوران را. خاقانی. تو خسرو خاوری در امرت تعظیم بخاوران ببینم. خاقانی. موصل ببقای آن نکونام فرماندۀ خاوران بسطام. تحفه العراقین (از شرفنامۀ منیری). شاهی که عرض لشکر منصور اگر دهد از قیروان سپه بکشد تا بخاوران. سعدی. دی ز دشت خاوران چون ذره مجهول آمده. سلمان ساوجی
مشرق. (برهان) (شرفنامۀ منیری). خاور: هم از خاوران تا در باختر ز کوه و بیابان و از خشک و تر. فردوسی. بخفت و چو خورشید از خاوران برآمد بسان رخ دلبران. فردوسی. ذره ای کز عراق برخیزد رشک خورشید خاوران باشد. سلمان ساوجی. ، مغرب را نیز گویند. (از برهان قاطع) نام یکی از گوشه های دستگاه ماهور است. (از دیوان جاهد)
مشرق. (برهان) (شرفنامۀ منیری). خاور: هم از خاوران تا در باختر ز کوه و بیابان و از خشک و تر. فردوسی. بخفت و چو خورشید از خاوران برآمد بسان رخ دلبران. فردوسی. ذره ای کز عراق برخیزد رشک خورشید خاوران باشد. سلمان ساوجی. ، مغرب را نیز گویند. (از برهان قاطع) نام یکی از گوشه های دستگاه ماهور است. (از دیوان جاهد)
دهی از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان. در 28 هزارگزی شمال شوسۀ رفسنجان و 25 هزارگزی شوسۀ رفسنجان به کرمان. دارای 1200 سکنه. آب آن ازدو رشته قنات. محصول آن غلات و حبوبات و کرباس بافی وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان. در 28 هزارگزی شمال شوسۀ رفسنجان و 25 هزارگزی شوسۀ رفسنجان به کرمان. دارای 1200 سکنه. آب آن ازدو رشته قنات. محصول آن غلات و حبوبات و کرباس بافی وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
شابوران. شابورن. شابورگان. شاپورگان. شابورق. شابورقان. شاپوراک. شابرقان. آهن سخت. فولاد نر. فولاد ذکر. حدیدالصلب، چه فولاد دو نوع است کانی، که آن را شاوران گویند و عملی که از نرم آهن با بعضی ادویۀ حریفه (؟) سازند. (از یادداشت مؤلف بنقل از الجماهر فی معرفه الجواهر تألیف بیرونی)
شابوران. شابورن. شابورگان. شاپورگان. شابورق. شابورقان. شاپوراک. شابرقان. آهن سخت. فولاد نر. فولاد ذکر. حدیدالصلب، چه فولاد دو نوع است کانی، که آن را شاوران گویند و عملی که از نرم آهن با بعضی ادویۀ حریفه (؟) سازند. (از یادداشت مؤلف بنقل از الجماهر فی معرفه الجواهر تألیف بیرونی)
اولاً موسی رتبه و درجۀ داوران بنی اسرائیل را بر حسب اشارۀ خسورۀ خود (پدر زن خود) یترون (شعیب) قرارداد (سفر خروج 18: 12- 26) و رؤسای هزاره و سده و پنجاهه و دهه بودند. ولی حاکم یا پادشاه قاضی و داور عظیم بود و ویرا واجب بود که با کاهن اعظم مشورت نماید (اعداد 27: 21) و (اول سموئیل 22: 11- 15 مقابل (33: 6). بر حسب (اول تواریخ 23: 4) شش هزار داور و قاضی در تحت اختیار داود بود و از جمله اصلاحات یهوشافاط یکی تعیین قضاه بود (دوم تواریخ 19: 5- 11) که مجلسی از برای ایشان از برای اجرای احکام فراوان آورد که احکام را بعدالت و امانت جاری سازند و سنهدریم یا مجلس یهود تقلید همین مجلس بود وقضاه به استقامت و عدم قبول رشوه مأمور بودند. (انجیل متی 16:19) (مزامیر 82) (امثال سلیمان 24:32). ثانیاً قضاه اسرائیلیان که تاریخ ایشان در سفر داوران مذکورست حکام صاحب اقتدار و تسلط مطلق بودند و مدت حکومت تمام ایشان از فوت یوشع تا ایام سموئیل نبی (اعداد 134:20) طول کشید. جدول داوران و مدت داوری هریک از ایشان: اسم داور مدت حکومت عتنئیل 40 سال اهود 80 سال شمجر معین نیست دبوره و باراق یابین پادشاه کنعان وسیسرا 40 سال جدعون 40 سال ابی ملک 3 سال تدیع 24 سال یائیر 22 سال یفتاح 6 سال ابصان 7 سال ایلون 10 سال عبدون 8سال شمشون 20 سال عالی کاهن 40 سال سموئیل نبی 12 سال و در بین داوری این قضاه مدت و زمانهائی بود که به طوایف مجاورۀ خودشان بندگی می نمودند چنانکه 18 سال بجلون و مدت غیرمعلومی فلسطینیان قبل از آنکه شمجر ایشان را رهائی دهد و از آن پس یابین مدت بیست سال بر ایشان مسلط شدتا مدتی که دبوره و باراق ایشان را رهائی بخشیدند. بعد از آن هفت سال به مدی ها بندگی نمودند جدعون آنهارا مستخلص ساخت و مدت 18 سال بعمونیان بندگی نمودندیفتاح ایشان را رهائی بخشید و چهل سال به فلسطینیان بندگی نمودند تا شمشون ایشان را مستخلص ساخت. (قاموس کتاب مقدس)
اولاً موسی رتبه و درجۀ داوران بنی اسرائیل را بر حسب اشارۀ خسورۀ خود (پدر زن خود) یترون (شعیب) قرارداد (سفر خروج 18: 12- 26) و رؤسای هزاره و سده و پنجاهه و دهه بودند. ولی حاکم یا پادشاه قاضی و داور عظیم بود و ویرا واجب بود که با کاهن اعظم مشورت نماید (اعداد 27: 21) و (اول سموئیل 22: 11- 15 مقابل (33: 6). بر حسب (اول تواریخ 23: 4) شش هزار داور و قاضی در تحت اختیار داود بود و از جمله اصلاحات یهوشافاط یکی تعیین قضاه بود (دوم تواریخ 19: 5- 11) که مجلسی از برای ایشان از برای اجرای احکام فراوان آورد که احکام را بعدالت و امانت جاری سازند و سنهدریم یا مجلس یهود تقلید همین مجلس بود وقضاه به استقامت و عدم قبول رشوه مأمور بودند. (انجیل متی 16:19) (مزامیر 82) (امثال سلیمان 24:32). ثانیاً قضاه اسرائیلیان که تاریخ ایشان در سفر داوران مذکورست حکام صاحب اقتدار و تسلط مطلق بودند و مدت حکومت تمام ایشان از فوت یوشع تا ایام سموئیل نبی (اعداد 134:20) طول کشید. جدول داوران و مدت داوری هریک از ایشان: اسم داور مدت حکومت عتنئیل 40 سال اهود 80 سال شمجر معین نیست دبوره و باراق یابین پادشاه کنعان وسیسرا 40 سال جدعون 40 سال ابی ملک 3 سال تدیع 24 سال یائیر 22 سال یفتاح 6 سال ابصان 7 سال ایلون 10 سال عبدون 8سال شمشون 20 سال عالی کاهن 40 سال سموئیل نبی 12 سال و در بین داوری این قضاه مدت و زمانهائی بود که به طوایف مجاورۀ خودشان بندگی می نمودند چنانکه 18 سال بجلون و مدت غیرمعلومی فلسطینیان قبل از آنکه شمجر ایشان را رهائی دهد و از آن پس یابین مدت بیست سال بر ایشان مسلط شدتا مدتی که دبوره و باراق ایشان را رهائی بخشیدند. بعد از آن هفت سال به مدی ها بندگی نمودند جدعون آنهارا مستخلص ساخت و مدت 18 سال بعمونیان بندگی نمودندیفتاح ایشان را رهائی بخشید و چهل سال به فلسطینیان بندگی نمودند تا شمشون ایشان را مستخلص ساخت. (قاموس کتاب مقدس)
کایوس، متوفی به سال 42 قبل از میلاد وی یکی از قتلۀ قیصر (سزار) و از یک خانوادۀ نجیب و قدیمی بود. درسفر جنگی کراسوس ضد پارتیان مشاور او بود چون کراسوس از ارد اول پادشاه ایران و سردار اوسورنا شکست یافت، کاسیوس با تنظیم عقب نشینی ماهرانه توانست بقایای قشون رومی را نجات دهد و بدین سبب شهرتی به دست آورد (54 قبل از میلاد) کاسیوس سپاهیان را به شام رسانید و در آنجا رومیان به اسلوب پارتیان عمل کرده قشون ایران را به کمینگاهی کشانده شکست دادند. در هنگام جنگ داخلی وی به طرفداری پومپه و حزب طرفدار سنا برخاست، و به فرماندهی جهازات منصوب گردیده و کشتی های قیصر را در تنگۀ مسین آتش زد. معهذا بعدها با قیصر متحد گردید و نزد او تقرب یافت. سپس قیصر بروتوس را بر وی که با خواهر بروتوس ازدواج کرده بود، ترجیح داد و کاسیوس که از این عمل ناراضی بود ضد قیصرداخل توطئه هایی شد. وی در توطئۀ قتل قیصر تأثیری بسزا داشت، و بروتوس را داخل کار کرد. پس از اجرای عمل، وی به محل حکومت خود سوریه رفت. و سپس برای الحاق به بروتوس به یونان رفت و در میدان جنگ فیلیپ، بر اثر شکستی که یافته بود بدون اطلاع از فتح بروتوس به یکی از بندگان آزاد شدۀ خود دستور داد که وی را به قتل رساند. بروتوس برسر جنازه او گریست و او را ’آخرین فرد رومیان’ نامید
کایوس، متوفی به سال 42 قبل از میلاد وی یکی از قتلۀ قیصر (سزار) و از یک خانوادۀ نجیب و قدیمی بود. درسفر جنگی کراسوس ضد پارتیان مشاور او بود چون کراسوس از ارد اول پادشاه ایران و سردار اوسورنا شکست یافت، کاسیوس با تنظیم عقب نشینی ماهرانه توانست بقایای قشون رومی را نجات دهد و بدین سبب شهرتی به دست آورد (54 قبل از میلاد) کاسیوس سپاهیان را به شام رسانید و در آنجا رومیان به اسلوب پارتیان عمل کرده قشون ایران را به کمینگاهی کشانده شکست دادند. در هنگام جنگ داخلی وی به طرفداری پومپه و حزب طرفدار سنا برخاست، و به فرماندهی جهازات منصوب گردیده و کشتی های قیصر را در تنگۀ مسین آتش زد. معهذا بعدها با قیصر متحد گردید و نزد او تقرب یافت. سپس قیصر بروتوس را بر وی که با خواهر بروتوس ازدواج کرده بود، ترجیح داد و کاسیوس که از این عمل ناراضی بود ضد قیصرداخل توطئه هایی شد. وی در توطئۀ قتل قیصر تأثیری بسزا داشت، و بروتوس را داخل کار کرد. پس از اجرای عمل، وی به محل حکومت خود سوریه رفت. و سپس برای الحاق به بروتوس به یونان رفت و در میدان جنگ فیلیپ، بر اثر شکستی که یافته بود بدون اطلاع از فتح بروتوس به یکی از بندگان آزاد شدۀ خود دستور داد که وی را به قتل رساند. بروتوس برسر جنازه او گریست و او را ’آخرین فرد رومیان’ نامید
جایی که درآن ناو (ممرسفالین آب) گذارند (رشیدی)، ممر آب (اطلاق محل به حال)، ممرخروج آب پشت بام که ازسفال یاآهن سفید سازند: نقل است که یک روز جماعتی آمدندکه یاشیخ باران نمی آید. شیخ سرفروبردگفت: هین ناودانها راست کنیدکه باران آمد، جوی نهر، مجرایی که گندم ازدول بگلوی آسیارود، چوب درازمیان خالی که آب ازآن بچرخ آسیامیریزد و آنرا بگردش درمیاورد
جایی که درآن ناو (ممرسفالین آب) گذارند (رشیدی)، ممر آب (اطلاق محل به حال)، ممرخروج آب پشت بام که ازسفال یاآهن سفید سازند: نقل است که یک روز جماعتی آمدندکه یاشیخ باران نمی آید. شیخ سرفروبردگفت: هین ناودانها راست کنیدکه باران آمد، جوی نهر، مجرایی که گندم ازدول بگلوی آسیارود، چوب درازمیان خالی که آب ازآن بچرخ آسیامیریزد و آنرا بگردش درمیاورد