نواختن. نوازش کردن. تفقد و مهربانی کردن: جهاندار او را به شیرین زبان نوازید و بنشاند اندرزمان. فردوسی. بدان کو به سال از شما کهتر است به مهر و نوازیدن اندرخور است. فردوسی. نوازیدن شهریار جهان از آن گونه شادی که رفت از جهان. فردوسی. نوازیدن شاه پیوند اوی همی گفت آزادی و بند اوی. فردوسی. ز کهتر پرستیدن و خوشخوئی است ز مهتر نوازیدن و نیکوئی است. اسدی. سپهبدنوازیدش و داد چیز همیدون بزرگان و مهراج نیز. اسدی. نشاند و نوازیدش و داد جاه همی بود از آنگونه نزدیک شاه. اسدی. ، نواختن آلات طرب: بینی آن رود نوازیدن با چندین کبر بینی آن شعر سراییدن با چندین ناز. فرخی. مرا از نوازیدن چنگ خویش نوازشگری کس به آهنگ خویش. نظامی
نواختن. نوازش کردن. تفقد و مهربانی کردن: جهاندار او را به شیرین زبان نوازید و بنشاند اندرزمان. فردوسی. بدان کو به سال از شما کهتر است به مهر و نوازیدن اندرخور است. فردوسی. نوازیدن شهریار جهان از آن گونه شادی که رفت از جهان. فردوسی. نوازیدن شاه پیوند اوی همی گفت آزادی و بند اوی. فردوسی. ز کهتر پرستیدن و خوشخوئی است ز مهتر نوازیدن و نیکوئی است. اسدی. سپهبدنوازیدش و داد چیز همیدون بزرگان و مهراج نیز. اسدی. نشاند و نوازیدش و داد جاه همی بود از آنگونه نزدیک شاه. اسدی. ، نواختن آلات طرب: بینی آن رود نوازیدن با چندین کبر بینی آن شعر سراییدن با چندین ناز. فرخی. مرا از نوازیدن چنگ خویش نوازشگری کس به آهنگ خویش. نظامی
هضم ناشدن. به تحلیل نرفتن. مقابل گواریدن. - ناگواریدن طعام، وخم. وخام: از افراط طمث بیماری ها و آفت های بسیارتولید کند، چون ناگواریدن طعام و آرزو ناکردن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ، ناگوالیدن. شکافته شدن پوست از شدت سرما و یا گرما، ترکیدن لب. (ناظم الاطباء) ، زرد شدن گیاه از خشکی و نرسیدن آب. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
هضم ناشدن. به تحلیل نرفتن. مقابل گواریدن. - ناگواریدن طعام، وخم. وخام: از افراط طمث بیماری ها و آفت های بسیارتولید کند، چون ناگواریدن طعام و آرزو ناکردن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ، ناگوالیدن. شکافته شدن پوست از شدت سرما و یا گرما، ترکیدن لب. (ناظم الاطباء) ، زرد شدن گیاه از خشکی و نرسیدن آب. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)