معنی نامیوند - جستجوی لغت در جدول جو

نامیوند

لغت نامه دهخدا

کامیونت

خودرو باری کوچک تر از کامیون و بزرگ تر از وانت، کامیون کوچک

فرهنگ فارسی عمید

کامیون

خودرو بزرگ مخصوص حمل و نقل با قسمتی برای حمل بار که ثابت است

فرهنگ فارسی عمید

نامیدن

خواندن کسی یا چیزی به اسم و نام، نام نهادن

فرهنگ فارسی عمید

نامیمون

شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، پاسبز، بدقدم، تخجّم، مشئوم، سیاه دست، مشوم، خشک پی، منحوس، بداغر، شمال، سبز پا، نامبارک، میشوم، نحس، بدشگون، سبز قدم، بدیمن، نافرّخ، مرخشه، شنار

شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، پاسَبز، بَدقَدَم، تَخَجُّم، مَشئوم، سیاه دَست، مَشوم، خُشک پِی، مَنحوس، بَداُغُر، شِمال، سَبز پا، نامُبارَک، مَیشوم، نَحس، بَدشُگون، سَبز قَدَم، بَدیُمن، نافَرُّخ، مَرَخشِه، شَنار

فرهنگ فارسی عمید

نامانند

(نَنْ)

نقیض. ضد. (زمخشری). آنچه که شبیه و مانند نباشد. مقابل مانند، به معنی مثل و نظیر و شبیه

لغت نامه دهخدا

پایوند

(وَ)

پاوند. پای بند. پایگذار، پیک پیاده که در هر منزل بداشتندی تا پیک مانده نامه به آسوده دادی و نامه زودتر بجای مقصود رسیدی. رجوع به اسکدار شود

لغت نامه دهخدا

اسیوند

(اُ وَ)

شعبه ای از هفت لنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73). و آن جزو طایفۀ دودکی از ایل بختیاری است و دارای شعب ذیل میباشد: بردین، پل، خواجه، گاودوشی، شهماروند

لغت نامه دهخدا

نامیدنی

(دَ)

قابل نامیدن. رجوع به نامیدن شود

لغت نامه دهخدا

نامیمون

(مَ / مِ مو)

منحوس. شوم. نحس. منفور. ناپسند. ناپسندیده. مشؤوم. نامبارک: و اهالی روزگار بر سؤتدبیر و فساد عادات و خبث خیال و اعمال...و رسوم نامیمون او وقوف دارند. (جهانگشای جوینی)

لغت نامه دهخدا

کامیون

(یُ)

اتومبیل بزرگ بارکشی. این لفظ فرانسوی است. (فرهنگ نظام)

لغت نامه دهخدا

ناصروند

(صِ رَ)

دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد، در 15هزارگزی شمال غربی الشتر و 4هزارگزی مشرق جادۀ شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه در جلگۀ سردسیر مالاریاخیزی واقع است و 120 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه کهمان تأمین می شود و محصولش غلات و حبوبات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ یوسف وند هستند. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 6 ص 353)

لغت نامه دهخدا

گائیوند

(وَ)

تیره ای از آسترکی هفت لنگ. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73)

لغت نامه دهخدا

تاریوند

(وَ)

دهی از بخش سومار شهرستان قصرشیرین است که در 6هزارگزی جنوب باختری سومار و دوهزارگزی مرز ایران و عراق، کنار رود خانه کنگیر واقع است. دشت، گرمسیر است و 170 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه کنگیر. محصول آنجا غلات، لبنیات، برنج، مختصر حبوبات، ذرت و لپه. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)

لغت نامه دهخدا

کامیونت

فرانسوی بار کش کامیون کوچک (معمو ظرفیت آن از 5، 1 تن متجاوز نیست)

فرهنگ لغت هوشیار

نامیمون

نافرخنده شوم نحس نامبارک مقابل میمون

فرهنگ لغت هوشیار

نامدون

سامان نایافته در هم و بر هم تدوین نشده نامرتب مقابل مدون

فرهنگ لغت هوشیار

ناموید

تائید ناشده، ناموفق، بی تائید

فرهنگ لغت هوشیار

نامیدن

نام نهادن

فرهنگ لغت هوشیار

ناسیون

فرانسوی سرتک (جنس)، برشان (امت)، زانیچ (ملت)

فرهنگ لغت هوشیار

ناروند

درختی است زیبا و چتری از رده دو لپه ییهای بی گلبرگ که سر دسته تیره نارون ها میباشد. برخی ماخذ تیره نارون هارا جزو تیره گزنه ها ذکر میکنند. برگهایش دندانه دار و چوبش بسیار محکم است در حدود 15 گونه از این گیاه شناخته شده که در نواحی معتدل نیمکره شمالی زمین میرویند سایه خوش دردار سده پشه دار پشه غال ناژین بوقیصا شجره البق پشه خانه فیلون کنجک گژم پشه دار ناروان ناروند. یا نارون جلگه. اوجا. یا نارون سفید. ملج. یا نارون قرمز. اوجا. یا نارون کوهی. ملج

فرهنگ لغت هوشیار