معنی نامیمون نامیمون شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، پاسبز، بدقدم، تخجّم، مشئوم، سیاه دست، مشوم، خشک پی، منحوس، بداغر، شمال، سبز پا، نامبارک، میشوم، نحس، بدشگون، سبز قدم، بدیمن، نافرّخ، مرخشه، شنار تصویر نامیمون فرهنگ فارسی عمید