معنی نامیله - جستجوی لغت در جدول جو

نامیله

لغت نامه دهخدا

نازینه

(دخترانه)

منسوب به ناز

فرهنگ نامهای ایرانی

نارینه

(دخترانه)

ظریف

فرهنگ نامهای ایرانی

نازیلا

(دخترانه)

زیبا، دختر طناز و عشوه گر

فرهنگ نامهای ایرانی

رامیلا

(دخترانه)

خدای بزرگ، نامی آشوری است، خدای بزرگ

فرهنگ نامهای ایرانی

رامینه

(دخترانه)

رامین

فرهنگ نامهای ایرانی

تامیلا

(دخترانه)

بخشنده

فرهنگ نامهای ایرانی

نادیده

دیده نشده، آنچه به چشم دیده نشده، کسی که چیزی را ندیده، برای مثال تو چه دانی قدر آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان (مولوی - ۱۰۲)، کنایه از بخیل، خسیس، ممسک

فرهنگ فارسی عمید

دامیده

بالارفته، بربادرفته، بادبرده

فرهنگ فارسی عمید

نامیه

قوه ای که موجب رشد و نمو می شود

فرهنگ فارسی عمید

نامله

(مِ لَ)

تأنیث نامل است. (ازالمنجد). زن سخن چین. نمامه. رجوع به نامل شود، راه پاسپردۀ بسیار مسلوک. (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

نامیه

(دَ)

آبی است بنی جعفر بن کلاب را. (از معجم البلدان)

لغت نامه دهخدا

نمیله

(نَ لَ)

سخن چینی. (منتهی الارب). نمیمه. (اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

نامیده

موسوم. (یادداشت مؤلف) ، مترجم. (یادداشت مؤلف)

لغت نامه دهخدا

امیله

(اَ لَ)

آمله. آملج. املج. (از فرهنگ فارسی معین، ذیل امیله و آمله). میوه ایست در هندوستان که در شکر پرورده کنند و خورند. (از برهان قاطع). ثمری است دوایی، خاصیت سرد دارد. (آنندراج) (از مؤید الفضلاء)

لغت نامه دهخدا

فامیلی

خانوادگی مربوط فامیل خانوادگی: تو مرا حبس می کنی آوخ شرم بادت ز ننگ فامیلی. (بهار)، به طور دسته جمعی و خانوادگی: فامیلی به مهمانی رفتیم. یا نام فامیلی. نام خانوادگی شناسنامه. توضیح احتراز از این ترکیب نیمه بیگانه اولی است

معنی نامیله - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما