جدول جو
جدول جو

معنی نامکروه - جستجوی لغت در جدول جو

نامکروه
(مَ)
که مکروه و ناخوشایند نیست. مقابل مکروه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامشروع
تصویر نامشروع
آنچه خلاف شرع باشد، ناروا، حرام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناوگروه
تصویر ناوگروه
دو یا سه دسته کشتی از نیروی دریایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامبرده
تصویر نامبرده
آنکه نام او در جایی یا در نوشته ای برده شده، ذکر شده، مذکور، نامدار
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
نامقبول. ناپسندیده، نامرحوم. نامغفور. مقابل مبرور. رجوع به مبرور شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
کاشته نشده. (ناظم الاطباء). ناکاشته. ناکشته.
- زمین نامزروع، بائره: و همچنین زمین های بائر و نامزروع نپیماید. (تاریخ قم ص 107)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دایر. آباد. معمور. غیرمخروب. که ویران و خراب نیست
لغت نامه دهخدا
(مَ)
محروم ناشده، در تداول، عوام این کلمه را بجای محروم به کار برند: از دیدار شما نامحروم شدم، محروم شدم
لغت نامه دهخدا
(مَ)
متداول. معمول. منسوخ ناشده. ترک ناشده. رایج. مستعمل. مقابل متروک. رجوع به متروک شود
لغت نامه دهخدا
(دِ گُ سَ /سِ)
نامدار. نامبردار:
چو رامین را بدید آن نام پرور
نبودش دیده را دیدار باور.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
مکیده ناشده. مقابل مکیده
لغت نامه دهخدا
(هََ)
نامدار. (برهان قاطع) (از فرهنگ رشیدی) (از بهار عجم). نام آور. مشهور. (فرهنگ نظام). مشهور. معروف. (از ناظم الاطباء) ، اسم مفعول از ’نام بردن’، نامبرده در افغانستان به معنی ’مذکور’ و ’گفته شده’ استعمال شود. و فرهنگستان هم به همین معنی انتخاب کرده است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نام کسی که نام او در صدر مذکور شده باشد. مشارالیه. (از آنندراج) (بهار عجم). کسی یا چیزی که نامش گفته شده. مذکور. مشارالیه. مومی الیه. معزی الیه. معظم له. (از فرهنگ نظام). ذکرشده. بیان شده. از پیش بیان شده. مذکور. (از ناظم الاطباء). سابق الذکر. مزبور. سالف الذکر
لغت نامه دهخدا
(مَ)
تشریح ناشده. مقابل مشروح، موجز. مختصر. بدون شرح و تفصیل
لغت نامه دهخدا
(مَ)
کشف ناشده. نهفته. مستتر. در پرده. پنهان. ناآشکار
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سرمه ناکشیده. بدون سرمه.
- چشم نامکحول، بی سرمه
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آشکار. که پوشیده و مکتوم و در پرده نیست
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چیزی که تفریق و جدائی آن ممتنع باشد. غیرقابل تفریق. تقسیم ناشده. (ناظم الاطباء). جدانا شده. نامفروز
لغت نامه دهخدا
(مَ)
غمگین. ناشاد. اندوهگین
لغت نامه دهخدا
(مَ)
تفریغناشده، مقابل مفروغ. رجوع به مفروغ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بدون قید و شرط. بلاشرط. که مقید به شرطی نیست. مقابل مشروط. رجوع به مشروط شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خلاف شرع. ناروا. ممنوع. شهاد. (ناظم الاطباء). حرام. غیرقانونی: خواجه فرمود آن کار حرام و نامشروع است. (انیس الطالبین ص 91)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناوگروه
تصویر ناوگروه
دویاسه دسته کشتی تیپ دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحروف
تصویر نامحروف
ناشناخته گمنام، بی بازار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحروم
تصویر نامحروم
آنکه محروم ومایوس نشده، بغلط درمورد (محروم) بکار رود: (از دیدار شما نامحروم شدم)
فرهنگ لغت هوشیار
اناپاتان اناپیتان ناکشته ناکشت کاشته نشده ناکاشته. یازمین نامزروع. زمین بایر (بائر) : (همچنین زمینهای بائرو نامزروع نپیماید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسرور
تصویر نامسرور
ناشاد اندوهگین آنکه شادمان نیست ناشاداندوهگین مقابل مسرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامشروح
تصویر نامشروح
ناشکافته کوتاه تشریح نشده، موجزمختصر شرح ناشده مقابل مشروح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامشروط
تصویر نامشروط
بی سامه شرط ناشده بلاشرط مقابل مشروط
فرهنگ لغت هوشیار
اداتستان ناروا نادات پاد کیش آنچه که خلاف شرع است حرامغیرقانونی مقابل مشروع: (وبسیارباشدکه بسبب قوت خویش و نفقه عیال مضطرشودبطلب روزی ازوجه نامشروع {یارابطه نامشروع. بطریق غیرشرعی رابطه جنسی یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعروف
تصویر نامعروف
ناشناخته مجهول، ناپسندمذموم مقابل معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامغرور
تصویر نامغرور
نافتوده فروتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامبرده
تصویر نامبرده
نامدار، مشهور، معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامبرور
تصویر نامبرور
ناپسندیده نامقبول، نامرحوم نامغفورمقابل مبرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامشروع
تصویر نامشروع
((مَ))
غیرقانونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامبرده
تصویر نامبرده
مشارالیه
فرهنگ واژه فارسی سره