چرا ناکرده. چیزی نخورده. دهان یا لب به خوردنی نزده. لب به خوردنی و آشامیدنی نزده. که چیزی نخورده است. گرسنه و تشنه: دهان ناچریده دو دیده پر آب همی بود تا سر کشید آفتاب. فردوسی. سه روز است تا ناچریده لبان همی رزم سازم به روز و شبان. فردوسی. بدین سان همی رفت روز و شبان پر از غم دل و ناچریده لبان. فردوسی
چرا ناکرده. چیزی نخورده. دهان یا لب به خوردنی نزده. لب به خوردنی و آشامیدنی نزده. که چیزی نخورده است. گرسنه و تشنه: دهان ناچریده دو دیده پر آب همی بود تا سر کشید آفتاب. فردوسی. سه روز است تا ناچریده لبان همی رزم سازم به روز و شبان. فردوسی. بدین سان همی رفت روز و شبان پر از غم دل و ناچریده لبان. فردوسی
سؤال نشده. نخواسته. - ناپرسیده گفتن، بدون مقدمه گفتن. بدون اینکه سؤال شود و بخواهند گفتن: اما سخن ناپرسیده مگوی تا در رنج نادانسته نیفتی. (منتخب قابوسنامه ص 29). ناپرسیده مگوی. (خواجه عبداﷲ انصاری). سخن ناپرسیده همه را سخرۀ تیغ یاساگردانید. (وصاف ص 341). او را گرفته بیاوردند، ناپرسیده بر تیغ گذرانید. (وصاف ص 325)
سؤال نشده. نخواسته. - ناپرسیده گفتن، بدون مقدمه گفتن. بدون اینکه سؤال شود و بخواهند گفتن: اما سخن ناپرسیده مگوی تا در رنج نادانسته نیفتی. (منتخب قابوسنامه ص 29). ناپرسیده مگوی. (خواجه عبداﷲ انصاری). سخن ناپرسیده همه را سخرۀ تیغ یاساگردانید. (وصاف ص 341). او را گرفته بیاوردند، ناپرسیده بر تیغ گذرانید. (وصاف ص 325)
که خریداری نشده باشد. که خریده نشده است. که برایگان به دست آمده باشد. رایگان. مفت. مجانی: درّ است ناخریده و مشک است رایگان هر چند برفشانی و هر چند برچنی. منوچهری. اندوه گل نچیده میداشت پاس گل ناخریده میداشت. نظامی
که خریداری نشده باشد. که خریده نشده است. که برایگان به دست آمده باشد. رایگان. مفت. مجانی: دُرّ است ناخریده و مشک است رایگان هر چند برفشانی و هر چند برچنی. منوچهری. اندوه گل نچیده میداشت پاس گل ناخریده میداشت. نظامی