جدول جو
جدول جو

معنی نامختون - جستجوی لغت در جدول جو

نامختون
(مَ)
نابریده. اقلف. اغرل. اغلف. که ختان نشده باشد. ختنه نشده
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازخاتون
تصویر نازخاتون
(دخترانه)
بانوی زیبا، نام دختر امیر کردستان در زمان پادشاهای الجایتو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نامیمون
تصویر نامیمون
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، پاسبز، بدقدم، تخجّم، مشئوم، سیاه دست، مشوم، خشک پی، منحوس، بداغر، شمال، سبز پا، نامبارک، میشوم، نحس، بدشگون، سبز قدم، بدیمن، نافرّخ، مرخشه، شنار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناموزون
تصویر ناموزون
ناسنجیده، ناساز، ناهماهنگ، ناهنجار، فاقد تعادل
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مُو)
ناسنجیده. مخالف. ناساز. (آنندراج). ناهنجار. ناهموار. زمخت:
عیسی دورانم و این کور شد دجال من
قدر عیسی کی نهد دجال ناموزون کور؟
خاقانی.
و خاطرش از خطر جهالت و ضلالت او خایف و رنجور که کدام روز از جنون ناموزون او آفتی زاید. (سندبادنامه ص 114) ، ناپسند. ناهماهنگ. ناخوشایند، شعری که وزن آن درست نباشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نیامیختن. ناآمیختن. مقابل آمیختن، نه میختن. نشاشیدن. مقابل میختن
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ مو)
منحوس. شوم. نحس. منفور. ناپسند. ناپسندیده. مشؤوم. نامبارک: و اهالی روزگار بر سؤتدبیر و فساد عادات و خبث خیال و اعمال...و رسوم نامیمون او وقوف دارند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
که قابل آموختن نیست. که آموختن را نشاید
لغت نامه دهخدا
(مَ)
صحیح. سالم. دست نخورده. خدشه نیافته
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دایر. آباد. معمور. غیرمخروب. که ویران و خراب نیست
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چیزی که مخصوص نباشد و عام بوده و اختصاص به کسی یا چیزی نداشته باشد. (ناظم الاطباء). غیراختصاصی. عمومی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خلق ناشده. آفریده نشده، قدیم. مقابل حادث. رجوع به مخلوق شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آشکار. ظاهر. هویدا. پیدا. واضح. صریح. پدیدار. غیرمستقر. ناپوشیده. لائح، عریان. لخت. برهنه
لغت نامه دهخدا
(مَ)
غیرمسکون. که در آن کسی سکنی ̍ نگرفته است. متروک، ناآباد. ویران. ویرانه. نامعمور. بایر
لغت نامه دهخدا
دختر امیر کردستان بود و ضیاع و عقار فراوان داشت، در دوران سلطنت الجایتو مردی به نام محمد که خطیب همدان بود و با نازخاتون غرضی داشت امیرچوپان را به تصرف املاک و اموال وی برانگیخت، خواندمیر شرح واقعه را بدین صورت نوشته است: در اواخر ایام دولت الجایتو ... محمد نامی که خطیب همدان بود، بنابر غرضی که داشت قباله کهنه ای بنام نازخاتون بنت امیر کردستان به دست آورد و آن را به نزد امیرچوپان برده عرض کرد که پدر شما ملک بهادر ... در زمان هلاکوخان نازخاتون را اسیر گرفته بود و به حکم یرلیغ اسباب و املاک نازخاتون ملک ملک بهادر بوده و حالا به حسب ارث به شما می رسد و در مملکت عراق ضیاع و عقار نازخاتون بسیار است و امیرچوپان این سخن را کالنقش فی الحجر بر لوح دل نگاشته جمعی از نوکران خود را مصحوب آن قاضی متدین به ولایات بفرستاد تا چند موضع در قزوین و خرقان وهمدان به تحت تصرف درآوردند و این حدیث غریب در میان شهر شهرت یافته هر برزگری که از مالک مزرعه نفرت داشت می گفت این موضع داخل املاک نازخاتونست لاجرم فریاداز نهاد خلایق برآمد و امیر ایسن قتلغ و خواجه رشید زبان به نصیحت امیرچوپان گشاده طوعاً او کرهاً او رااز مقام خرخشه درگذرانیدند تا به همان چند موضع که گرفته بود قناعت نمود، و در زمان سلطان ابوسعید بهادرخان که اختیار و اعتبار امیرچوپان به مرتبۀ کمال رسید قاضی محمد به اتفاق دیگری از اهل دیانت خریطه ای کهنه که دویست تمسک که مشتمل بر اسباب و املاک دو سه ولایت نهاده بودند نزد امیرچوپان برده گفتند که ما درفلان موضع خانه می ساختیم ناگاه این قبالجات را که به اسم نازخاتونست یافتیم و امیرچوپان حاصل آن موضع رااز شیر مادر حلال تر تصور کرده وکلاء او دست تصرف به مزارع و املاک رعایا دراز کردند و کار به جائی رسید که اسبابی را که به دو سه هزار دینار می ارزید مردم از وهم آنکه نگویند ملک نازخاتون بوده به دو سه دینار می فروختند، (از تاریخ حبیب السیر ج 3 ص 118)، و چون کاراین فتنه بالا گرفت و ایمنی از میان مردم برخاست خواجه علیشاه جیلان جمیع ادعاهای امیرچوپان را بر املاک نازخاتون به مبلغ بیست هزار دینار بازخرید کرد و فتنه خوابید، و نیز رجوع به تاریخ مغول ص 323 و 334 شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
ایوان. بالاخانه. (ناظم الاطباء). خانه بالایی. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 181).
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آشکار. که پوشیده و مکتوم و در پرده نیست
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ختم ناشده. غیرمختوم. به پایان نارسیده. ناتمام. ناکامل
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ناآموختن. نیاموختن. مقابل آمختن:
هرکه نامخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار.
رودکی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناماذون
تصویر ناماذون
بی پروانه بی دستوری بی اجازه غیرمجازمقابل ماذون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامختن
تصویر نامختن
ناآموختن نیاموختن مقابل آمختن آموختن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه اقرارنکند منکر: یکی پند خوب آمد از هندوان بران خستوانند نا خستوان... (ابوشکور)، آنکه بوجود خدا معترف نیست کافر مقابل خستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیمون
تصویر نامیمون
نافرخنده شوم نحس نامبارک مقابل میمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامامون
تصویر نامامون
سیجناک بی زنهار نا ایمن غیرمحفوظ مقابل مامون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموزون
تصویر ناموزون
ناهنجار، زمخت، ناسنجیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامظنون
تصویر نامظنون
کسی که مورد ظن قرارنگرفته مقابل مظنون
فرهنگ لغت هوشیار
سرزنش نشده کسی که موردطعن وملامت قرارنگرفته مقابل مطعون. کسی که موردطعن قرارنگرفته مقابل مطعون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسکون
تصویر نامسکون
لوت ناآباد ویران جایی که سکنه نداردمقابل مسکون، ویران بایر
فرهنگ لغت هوشیار
پوشیده نشده ظاهرظشکار، لخت برهنه مقابل مستور، ناپوشیده برهنه آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
نافرید نیافریده دیرین (قدیم) خلق ناشده ظفریده نشده، قدیم مقابل حادث. یاکتاب (کلام) نامخلوق. قران (بعقیده اشاعره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامأذون
تصویر نامأذون
((مَ))
بی اجازه، غیرمجاز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناموزون
تصویر ناموزون
((مُ))
ناساز، ناموافق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامیمون
تصویر نامیمون
((مِ یا مَ))
شوم، نحس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازخاتون
تصویر نازخاتون
نوعی چاشنی ایرانی که از بادمجان کباب شده ساطوری، سیر و ریحان خرد شده و آب غوره درست می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامیمون
تصویر نامیمون
ناخجسته
فرهنگ واژه فارسی سره