جدول جو
جدول جو

معنی نامحکوک - جستجوی لغت در جدول جو

نامحکوک
(مَ)
حکاکی ناشده. حک ناشده. مقابل محکوک. رجوع به محکوک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامحدود
تصویر نامحدود
بی حد، بی پایان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامحمود
تصویر نامحمود
ناپسندیده، زشت و ناپسند
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
ضرب ناشده. زده نشده. زر و سیمی که به صورت سکه درنیامده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامحصول
تصویر نامحصول
حاصل نشده، بدست نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهم کوک
تصویر ناهم کوک
سازی که سیمهایش کوک نباشدمقابل هم کوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحدود
تصویر نامحدود
بی حد ونهایت، بی پایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسکوک
تصویر نامسکوک
سکه نازده ضرب نشده مقابل مسکوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحروم
تصویر نامحروم
آنکه محروم ومایوس نشده، بغلط درمورد (محروم) بکار رود: (از دیدار شما نامحروم شدم)
فرهنگ لغت هوشیار
ناسهیدنی پرماس ناپذیر، در نیافتنی آنچه که حس نشده، غیرقابل حس غیر قابل تشخیص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحصور
تصویر نامحصور
بی دیوار، نامرز بیکرانه حصارنشده بی دیوار، بی حد بی انتها: (سلطان ازدیار هند مظفر و منصور با اموال موفور و نفایس نامحصور بازگشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحروف
تصویر نامحروف
ناشناخته گمنام، بی بازار
فرهنگ لغت هوشیار
بی در و دروازه بی نگهبان حفظ نشده نگهداری نشده، آنچه که ازنظروتعرض عابران محفوظ نیست بی حفاظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحمود
تصویر نامحمود
بد شگون، زشت ناپسند ناپسندیده زشت ناپسند: (وازاتفاق نامحمود مسعود را درهندقضیه ای صادرشده بودکه اورامجال توقف درخراسان نبود)
فرهنگ لغت هوشیار
ناگفته نام نابرده ذکرنشده از قلم افتاده: ازبدو نیک و از خطا و صواب چیست اندر کتاب نامذکور ک (ناصرخسرولغ)
فرهنگ لغت هوشیار
ناخاموش در کار آنچه که مسکوت گذاشته نشده، آنچه که درجریان است مقابل مسکوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسکون
تصویر نامسکون
لوت ناآباد ویران جایی که سکنه نداردمقابل مسکون، ویران بایر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسلوک
تصویر نامسلوک
نا درنور دیده ناپیموده سپرده نشده باپایطی نشده: (ومیان ماطریق مواصلت نامسلوکست، {متروک (راه و مانندآن) : (مناهج عدل که نامسلوک مانده بودمسلوک و معین شد {مقابل مسلوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناماکول
تصویر ناماکول
نخوردنی بدمزه خورده نشده، غیرقابل خوردن غیر ماکول مقابل ماکول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحلول
تصویر نامحلول
آش ناشدنی وا نرفتنی حل نشده، غیرقابل حل (در آب و غیره) حل نشدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
((مَ))
غیرقابل تشخیص، غیرقابل حس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامحدود
تصویر نامحدود
((مَ))
بی اندازه، بی شمار، بی پایان، بی حد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامحصور
تصویر نامحصور
((مَ))
بی حد، بی انتها، حصار نشده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامحلول
تصویر نامحلول
((مَ))
حل نشدنی، غیرقابل حل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامحدود
تصویر نامحدود
بی کران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نامحدود
تصویر نامحدود
Indefinite, Unbounded
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
imperceptível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نامحدود
تصویر نامحدود
indefinido, ilimitado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
inapreciable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نامحدود
تصویر نامحدود
indefinido, ilimitado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
niezauważalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نامحدود
تصویر نامحدود
nieokreślony, nieograniczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
незаметный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نامحدود
تصویر نامحدود
неопределённый , безграничный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نامحسوس
تصویر نامحسوس
непомітний
دیکشنری فارسی به اوکراینی