نام موضعی بحدود رستمدار مازندران، سیدفخرالدین بن سیدقوام الدین مرعشی آنجا را مدتی دارالملک خویش ساخته بوده است، (حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 343)
نام موضعی بحدود رستمدار مازندران، سیدفخرالدین بن سیدقوام الدین مرعشی آنجا را مدتی دارالملک خویش ساخته بوده است، (حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 343)
دهی است از دیه های ناتل رستاق (از دهات نور) : فخرالدین بن قوام الدین مرعشی پس از فتح رستمدار واتاشان را در ناتل برای مقر خود برگزید و از ساری و رستمدار افرادی فراهم آورد و خندق عمیقی در دور شهر حفر کرد و اقامتگاه و حمامی برای خود و بازار و مسجدی جهت مردم ساخت، (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو، ص 149 و 151)
دهی است از دیه های ناتل رستاق (از دهات نور) : فخرالدین بن قوام الدین مرعشی پس از فتح رستمدار واتاشان را در ناتل برای مقر خود برگزید و از ساری و رستمدار افرادی فراهم آورد و خندق عمیقی در دور شهر حفر کرد و اقامتگاه و حمامی برای خود و بازار و مسجدی جهت مردم ساخت، (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو، ص 149 و 151)
نابسامان، بی هنجار، آشفته، بی حساب، نامنظم: اندرین روزگار ناسامان هرکه را علم هست یا هنر است همچو روباه هست کشتۀ دم همچو طاوس مبتلای پر است، محمد بن عبدالملک، ، تبهکار، نابکار، هرزه، پریشان، نامربوط، نابجا: یلدرجی از گفتۀ ناسامان پشیمان شد، (جهانگشای جوینی)، رجوع به نابسامان شود
نابسامان، بی هنجار، آشفته، بی حساب، نامنظم: اندرین روزگار ناسامان هرکه را علم هست یا هنر است همچو روباه هست کشتۀ دم همچو طاوس مبتلای پر است، محمد بن عبدالملک، ، تبهکار، نابکار، هرزه، پریشان، نامربوط، نابجا: یلدرجی از گفتۀ ناسامان پشیمان شد، (جهانگشای جوینی)، رجوع به نابسامان شود
ناگهان، غفلهً، بغتهً، بدیههً، به ناگاه، دفعهً، یکباره: بگشادش در با کبر شهنشاهان گفت بسم اﷲ و اندرشد ناگاهان، منوچهری، به سحرگاهان ناگاهان آواز کلنگ راست چون غیو کند صفدر بر کردوسی، منوچهری، چند ناگاهان به چاه اندر فتاد آنکه او مر دیگران راه چاه کند، ناصرخسرو، کشته فرزند گرامی را گر ناگاهان بیند از بیم خروشید نیارد مادر، انوری، جهان جان کمال الدین سماعیل شنیدم وی که ناگاهان فروشد، اثیرالدین اومانی (از آنندراج)، ، ناگهانی، فجائی: موج دریاست قربت شاهان خشم ایشان بلای ناگاهان، اوحدی، - به ناگاهان، ناگاهان، به ناگاه: ور زآنکه بغرّدی به ناگاهان پیرامن او هزبر یا ببری، منوچهری
ناگهان، غفلهً، بغتهً، بدیههً، به ناگاه، دفعهً، یکباره: بگشادش در با کبر شهنشاهان گفت بسم اﷲ و اندرشد ناگاهان، منوچهری، به سحرگاهان ناگاهان آواز کلنگ راست چون غیو کند صفدر بر کردوسی، منوچهری، چند ناگاهان به چاه اندر فتاد آنکه او مر دیگران راه چاه کند، ناصرخسرو، کشته فرزند گرامی را گر ناگاهان بیند از بیم خروشید نیارد مادر، انوری، جهان جان کمال الدین سماعیل شنیدم وی که ناگاهان فروشد، اثیرالدین اومانی (از آنندراج)، ، ناگهانی، فجائی: موج دریاست قربت شاهان خشم ایشان بلای ناگاهان، اوحدی، - به ناگاهان، ناگاهان، به ناگاه: ور زآنکه بغرّدی به ناگاهان پیرامن او هزبر یا ببری، منوچهری
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور، واقع در 9هزارگزی جنوب باختری نیشابور جلگه است و معتدل و دارای 25 تن سکنه، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آنجا غلات است و شغل مردمش زراعت و مالداری و راه آن مالروست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور، واقع در 9هزارگزی جنوب باختری نیشابور جلگه است و معتدل و دارای 25 تن سکنه، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آنجا غلات است و شغل مردمش زراعت و مالداری و راه آن مالروست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین، واقع در 25هزارگزی ضیأآباد و سه هزارگزی راه شوسه، این ده در جلگه قرارگرفته و دارای آب و هوای معتدل میباشد، جمعیت آن 373 تن است، آب راموشان از قنات و رودخانه تأمین می شود، محصول آن غلات و سردرختی است که درختهای زردآلو و بادام فراوان دارد، پیشۀ مردم آن کشاورزی و قالی بافی و جاجیم بافی است، از طریق اصفهان میتوان ماشین برد، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین، واقع در 25هزارگزی ضیأآباد و سه هزارگزی راه شوسه، این ده در جلگه قرارگرفته و دارای آب و هوای معتدل میباشد، جمعیت آن 373 تن است، آب راموشان از قنات و رودخانه تأمین می شود، محصول آن غلات و سردرختی است که درختهای زردآلو و بادام فراوان دارد، پیشۀ مردم آن کشاورزی و قالی بافی و جاجیم بافی است، از طریق اصفهان میتوان ماشین برد، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
جمع واژۀ خاموش، بی صدایان، ساکتها، سکوت کنندگان، - وادی خاموشان، کنایه از قبرستان و گورستان است: عاقبت منزل ما وادی خاموشان است، حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز، حافظ
جَمعِ واژۀ خاموش، بی صدایان، ساکتها، سکوت کنندگان، - وادی خاموشان، کنایه از قبرستان و گورستان است: عاقبت منزل ما وادی خاموشان است، حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز، حافظ