بی لیاقت. (ناظم الاطباء). که قابلیت و لیاقت ندارد. بی عرضه. بی کفایت، ناقابل. بی ارزش. کم بها. که لایق و ارجمند و ارزنده نیست: گر به سوی ضعفایت ز تفقد نظری است جان نالایق من پیشکش مختصری است. شمس ملک آرا. ، بی مناسبت. بیجا. (از ناظم الاطباء) : هرچه میگوید موافق چون نبود چون تکلف نیک نالایق نمود. مولوی. ، ناشایسته. نادرست. نامعقول، نامستحق. ناسزاوار. (از ناظم الاطباء)
بی لیاقت. (ناظم الاطباء). که قابلیت و لیاقت ندارد. بی عرضه. بی کفایت، ناقابل. بی ارزش. کم بها. که لایق و ارجمند و ارزنده نیست: گر به سوی ضعفایت ز تفقد نظری است جان نالایق من پیشکش مختصری است. شمس ملک آرا. ، بی مناسبت. بیجا. (از ناظم الاطباء) : هرچه میگوید موافق چون نبود چون تکلف نیک نالایق نمود. مولوی. ، ناشایسته. نادرست. نامعقول، نامستحق. ناسزاوار. (از ناظم الاطباء)
بی گربزه ناشایند آنکه لیاقت نداردبی کفایت، بی ارزش کم بها: گر بسوی ضعفایت زتفقد نظری است جان نالایق من پیشکش مختصری است. (شمس ملک آرالغ)، نامناسب بی مناسبت بی مورد: هرچه میگوید موافق چون نبود چون تکلف نیک نالایق نمود. (مولوی لغ)، ناشایسته نامعقول. بی لیاقت، بی عرضه، بی کفایت
بی گربزه ناشایند آنکه لیاقت نداردبی کفایت، بی ارزش کم بها: گر بسوی ضعفایت زتفقد نظری است جان نالایق من پیشکش مختصری است. (شمس ملک آرالغ)، نامناسب بی مناسبت بی مورد: هرچه میگوید موافق چون نبود چون تکلف نیک نالایق نمود. (مولوی لغ)، ناشایسته نامعقول. بی لیاقت، بی عرضه، بی کفایت
پالودن تصفیه صافی کردن، توسعا وضع خط تصفیه (گناه و مانند آن)، آنچه بدان چیزی صافی کنند چون کفگیر حلواییان و مانند آن پالاوان پالاون پالونه، تراوش ترابش زهیدن زهش نتع، دفع کثافات بدن دفع فضول استفراغ ترشح، پارگینی که در فاضل آب حمام گرد آید گند آب حمام. یا پالایش نفت. تصفیه نفت. صافی کردن، تصفیه
پالودن تصفیه صافی کردن، توسعا وضع خط تصفیه (گناه و مانند آن)، آنچه بدان چیزی صافی کنند چون کفگیر حلواییان و مانند آن پالاوان پالاون پالونه، تراوش ترابش زهیدن زهش نتع، دفع کثافات بدن دفع فضول استفراغ ترشح، پارگینی که در فاضل آب حمام گرد آید گند آب حمام. یا پالایش نفت. تصفیه نفت. صافی کردن، تصفیه