بی گربزه ناشایند آنکه لیاقت نداردبی کفایت، بی ارزش کم بها: گر بسوی ضعفایت زتفقد نظری است جان نالایق من پیشکش مختصری است. (شمس ملک آرالغ)، نامناسب بی مناسبت بی مورد: هرچه میگوید موافق چون نبود چون تکلف نیک نالایق نمود. (مولوی لغ)، ناشایسته نامعقول. بی لیاقت، بی عرضه، بی کفایت
بی لیاقت. (ناظم الاطباء). که قابلیت و لیاقت ندارد. بی عرضه. بی کفایت، ناقابل. بی ارزش. کم بها. که لایق و ارجمند و ارزنده نیست: گر به سوی ضعفایت ز تفقد نظری است جان نالایق من پیشکش مختصری است. شمس ملک آرا. ، بی مناسبت. بیجا. (از ناظم الاطباء) : هرچه میگوید موافق چون نبود چون تکلف نیک نالایق نمود. مولوی. ، ناشایسته. نادرست. نامعقول، نامستحق. ناسزاوار. (از ناظم الاطباء)