پارچه ای که برای جامه کردن به اندازه نیست: این یک ذرع پارچه ناقواره است، هیچ قسم جامه با آن نتوان کرد به علت کمی آن. (یادداشت مؤلف) ، در تداول، نامتناسب. ناجور. بی قواره
پارچه ای که برای جامه کردن به اندازه نیست: این یک ذرع پارچه ناقواره است، هیچ قسم جامه با آن نتوان کرد به علت کمی آن. (یادداشت مؤلف) ، در تداول، نامتناسب. ناجور. بی قواره
سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد رهاورد، تحفه، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه
سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد رَهاوَرد، تُحفه، اَرمَغان، سَفته، نورَهان، نَوراهان، نَوارَهان، بازآورد، عُراضه، بِلَک، لُهنه
دستگاهی که از زمین به وسیلۀ موشک به فضا پرتاب می شود و در مدار زمین، ماه یا سیارات دیگر قرار می گیرد و برای ارتباط های تلفنی، تلویزیونی، عکس برداری، هوا شناسی و پاره ای امور دیگر استفاده می شود، قمر مصنوعی
دستگاهی که از زمین به وسیلۀ موشک به فضا پرتاب می شود و در مدار زمین، ماه یا سیارات دیگر قرار می گیرد و برای ارتباط های تلفنی، تلویزیونی، عکس برداری، هوا شناسی و پاره ای امور دیگر استفاده می شود، قَمَرِ مَصنوعی
مطابق میل نبودن، سختی، دشواری، برای مثال با کمال ناگواری ها گوارا کرده است / محنت امروز را اندیشۀ فردای من (صائب - لغت نامه - ناگواری)، بدهضم بودن غذا
مطابق میل نبودن، سختی، دشواری، برای مِثال با کمال ناگواری ها گوارا کرده است / محنت امروز را اندیشۀ فردای من (صائب - لغت نامه - ناگواری)، بدهضم بودن غذا
ره آورد. سوغات و ارمغان و راه آورد. (ناظم الاطباء). ارمغان و راه آورد. (از برهان). ارمغان و هدیه که از سفر برای دوستان آرند. (رشیدی) (آنندراج) (بهار عجم) (از انجمن آرا) : دست تهی نیاید گردون بخدمت تو مه بر طبق برآرد بر شرط راهواره. اثیرالدین اخسیکتی (از رشیدی). رجوع به رهواره و ره آورد و راه آورد شود
ره آورد. سوغات و ارمغان و راه آورد. (ناظم الاطباء). ارمغان و راه آورد. (از برهان). ارمغان و هدیه که از سفر برای دوستان آرند. (رشیدی) (آنندراج) (بهار عجم) (از انجمن آرا) : دست تهی نیاید گردون بخدمت تو مه بر طبق برآرد بر شرط راهواره. اثیرالدین اخسیکتی (از رشیدی). رجوع به رهواره و ره آورد و راه آورد شود
مرکّب از: با + قواره، که دارای قوارۀ نیکو باشد. خوش فرم. متناسب. بااندام. خوش ریخت. مقابل بی قواره. و نیز رجوع به قواره شود، دائمی و همیشگی. (ناظم الاطباء) ، برجای ماندگی، عقب ماندگی. (ناظم الاطباء)
مُرَکَّب اَز: با + قواره، که دارای قوارۀ نیکو باشد. خوش فرم. متناسب. بااندام. خوش ریخت. مقابل بی قواره. و نیز رجوع به قواره شود، دائمی و همیشگی. (ناظم الاطباء) ، برجای ماندگی، عقب ماندگی. (ناظم الاطباء)