- ناقادر (دِ)
عاجز. ناتوان. که قدرت ندارد. که قادر نیست. که قادر به انجام کاری نیست. مقابل قادر. رجوع به قادر شود
معنی ناقادر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نشادر، جسمی جامد و بلوری، بی رنگ، بی بو، دارای طعم زننده، که از ترکیب جوهرنمک و آمونیاک به دست می آید و در آب مخصوصاً آب گرم حل می شود. در طب، صنعت، سفیدگری و لحیم کاری به کار می رود
(دَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند واقع در یازده گزی جنوب بیرجند. ناحیه ای است معتدل واقع در دامنۀ کوهسار، سکنۀ آن 21 نفر که مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است آب آنجا از قنات و محصولاتش غلات و محصولات بعمل آمده از باغها. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است و راه مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
(اِ تِ)
لغت نامه دهخدا
موافق شدن به اندازه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به اندازه آمدن. (از اقرب الموارد). به اندازه شدن. (مصادر زوزنی)
ملحی است جامد و متبلور و بی رنگ و بو که از ترکیب جوهر نمک اسید کلرید ریک) و آمونیاک بدست میاید و نام علمیش کلرور آمونیوم است. طعم نشادر زننده است و در آب گرم بخوبی حل میشود. در سفید گری و لحیم کاری مورد استعمال دارد و در صنایع مختلف و پزشکی نیز از آن استفاده میکنند: نشادر
آنکه در میدان عمومی باگاو بجنگد و درصورت امکان او را بکشد گاو باز
کارندان نو نیاز، بی جا غیرماهرناآشنابکارناشی، ناموجه بیجا: این ضحکه باردواین استهزاء ناواردبرکجامی آید
ننهاده امری که ازطرف خداتقدیرنشده ننهاده. یارزق (روزی) نامقدر. روزیی که تقدیرالهی برآن قرارنگرفته روزی ننهاده: (وآنچ ازهمه چیزها از من دورتر است روزی نامقدر است که کسب آن مقدور بشرنیست {مقابل مقدر
زاییده نشده متولد نگشته: ز تف سنان تو نازاده دشمن ز بیم سنان تو ناید بمحشر. (ازرقی المعجم)، آنکه بچه نزاده: گر نبایدت بزادن بگرایم من همچنین باشم و نازاده بیایم من. (منوچهری لغ)
آنچه که لایق قبول واعتماد نباشد غیرقابل قبول: بلی هرچه ناباورش یافتم زتمکین او روی برتافتم. (نظامی)
((دُ))
فرهنگ فارسی معین
ترکیبی از جوهرنمک و آمونیاک، جامد و بلوری که از آن در صنعت برای سفیدکاری، لحیم کاری و... استفاده می شود، نشادر
