جدول جو
جدول جو

معنی ناقابل

ناقابل((بِ))
اندک، حقیر، آن که قابلیت و استعداد ندارد
تصویری از ناقابل
تصویر ناقابل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ناقابل

ناقابل

ناقابل
آنکه قابلیت و لیاقت ندارد. (ناظم الاطباء) :
ولی چون التفات مقبلانست
چه غم آن را که از ناقابلانست.
وصال.
، که استعداد پذیرفتن ندارد. (یادداشت مؤلف). که قابل و پذیرا نیست، مزجاه. اندک. حقیر. اندک بها. کم ارزش. بی ارزش. غیرقابل توجه: هدیۀ ناقابل، بی عقل و بی کفایت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ناقابل

ناقابل
بی ارج، بی قدر، پشیز، ناچیز، بی صلاحیت، بی عرضه، بی لیاقت، نالایق
متضاد: ارزشمند، قابل، لایق
متضاد: عرضه مند
فرهنگ واژه مترادف متضاد

متقابل

متقابل
آنچه دو سو داشته باشد، دارای دو طرف، رو به رو، مقابل
متقابل
فرهنگ فارسی عمید

نا اهل

نا اهل
نامردم چوم نامردم آوازمردم شنید میان خطر جای بودن ندید (سعدی) کسندر سزد مرد را گر تکبر کند چوشه نیکویی با کسندر کند (عنصری)
فرهنگ لغت هوشیار