جدول جو
جدول جو

معنی ناصل - جستجوی لغت در جدول جو

ناصل
(صِ)
اسم فاعل از نصل. (اقرب الموارد). رجوع به نصل شود، لحیه ناصل، ریش ازخضاب بیرون آمده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خارجه من الخضاب. (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حاصل
تصویر حاصل
(دخترانه و پسرانه)
نتیجه، محصول کشاورزی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناصر
تصویر ناصر
(پسرانه)
نصرت دهنده، یاری کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناحل
تصویر ناحل
آنکه از بیماری، عشق یا سفر لاغر شده باشد، لاغر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناقل
تصویر ناقل
نقل کننده، روایت کننده، جابه جا کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازل
تصویر نازل
فرود آینده، پایین آینده، پایین رو، کنایه از ناچیز، کم بها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاصل
تصویر تاصل
با اصل شدن، ریشه دار شدن، اصیل بودن، دارای اصل و تبار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاصل
تصویر فاصل
جداکنندۀ دو چیز از هم مثلاً خط فاصل، فاصله، قاطع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حاصل
تصویر حاصل
نتیجه، محصول کشاورزی، به دست آمده، خلاصه، القصه
حاصل جمع: در ریاضیات عددی که از جمع کردن دو یا چند عدد به دست می آید
حاصل شدن: به دست آمدن
حاصل گشتن: به دست آمدن، حاصل شدن
حاصل ضرب: در ریاضیات عدد یا نتیجه ای که از عمل ضرب کردن عددی در عدد دیگر به دست می آید
حاصل کردن: به دست آوردن، فراهم آوردن
حاصل گرداندن: به دست آوردن، فراهم آوردن، حاصل کردن
حاصل مصدر: در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که نشانۀ مصدری ندارد، به «ی» ختم می شود و معنی مصدر را می رساند مانند بدی، نیکی، دیوانگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نااصل
تصویر نااصل
آنکه نژاد و نسب درست ندارد، بد نژاد، نانجیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واصل
تصویر واصل
کسی یا چیزی که به دیگری متصل شود، رسنده، در تصوف عارفی که از جهان و جهانیان منقطع گشته و به حقیقت رسیده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناصب
تصویر ناصب
نصب کننده، برپا کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناصر
تصویر ناصر
یاری کننده، یار و یاور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناصح
تصویر ناصح
پند دهنده، نصیحت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابل
تصویر نابل
تیرانداز، مقابل حابل، پود
فرهنگ فارسی عمید
(عَ صِ)
جمع واژۀ عنصل. (منتهی الارب). رجوع به عنصل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ صِ)
جمع واژۀ منصل یا منصل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به منصل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاصل
تصویر تاصل
ریشه دار شدن، اصیل بودن بن یافتن ریشه بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چیزی را از جائی بجائی میبرد، نقل کننده خبر، راوی، روایت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائل
تصویر نائل
یابنده، رسیده، دریافته، موفق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصب
تصویر ناصب
نصب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصح
تصویر ناصح
نصیحت کننده، اندرزگو، واعظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصر
تصویر ناصر
رهاننده، یاری دهنده، مددکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصف
تصویر ناصف
پیشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناعل
تصویر ناعل
درشت سم، گور خر
فرهنگ لغت هوشیار
پایین رو نشیبنده، پست فرومایه انگلیسی ناوک از بالا بزیر آینده فرود آینده، پست حقیر: تو آن که بهر در سرت فرود آید نه جای همت عالی است پایه نازل. (سعدی)، کم قیمت ارزان: میشود از غفلت افزون رتبه اهل لباس قیمت مخمل بود نازل چو خوابش کمتر است. (مخلص کاشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناحل
تصویر ناحل
کسی که از بیماری یا سفر یا غم و غصه لاغر شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاصل
تصویر حاصل
بدست آمده، تنیجه، بار، ثمر، میوه، محصول
فرهنگ لغت هوشیار
بد گوهر، نبهره، فرومایه آنکه اصل و نژاد درستی ندارد بد نژاد (دشنامی است)، بداخلاق فرومایه، تقلبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاصل
تصویر قاصل
شمشیر بران، زبان گزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاصل
تصویر فاصل
جدا کننده حق از باطل، قاطع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عناصل
تصویر عناصل
جمع عنصل، پیاز های دشتی پیاز های نرگس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایل
تصویر نایل
رسیده، بمقصودرسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاصل
تصویر حاصل
دستامد، ساخته، دستاورد، سازه، دستاور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نازل
تصویر نازل
فرو فرستاده
فرهنگ واژه فارسی سره