جدول جو
جدول جو

معنی ناصحیح - جستجوی لغت در جدول جو

ناصحیح
تنبان
تصویری از ناصحیح
تصویر ناصحیح
فرهنگ لغت هوشیار
ناصحیح
خطا، سقیم، غلط، کذب، نادرست، ناصواب
متضاد: صحیح
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناحیه
تصویر ناحیه
جانب، جهت، طرف، کرانه، قسمتی از کشور، قسمتی از شهر در تقسیمات اداری، بخش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصحیح
تصویر تصحیح
اغلاط نوشته یا کتابی را گرفتن و آن را بی غلط کردن، صحیح کردن، درست کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصایح
تصویر نصایح
نصیحت ها، پندها، اندرزها، جمع واژۀ نصیحت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناصبی
تصویر ناصبی
فرقه ای که دشمن علی بن ابی طالب بوده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناصیه
تصویر ناصیه
پیشانی، کنایه از موی پیش سر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناصری
تصویر ناصری
از عناوین حضرت عیسی (ع)
مربوط به دورۀ ناصرالدین شاه
فرهنگ فارسی عمید
(صِ ری یَ)
دراهمی است که ملک صلاح الدین به ضرب رسانید و نصف آن را نقرۀ خالص و نصف را مس مساوی یکدیگر داد و این دراهم جدید ناصریه در مصرو شام شایع شد. (از رسالۀ نقود و اوزان مقریزی)
لغت نامه دهخدا
(صِ ری یَ)
پیروان ناصرخسرو قبادیانی شاعر معروف و اسماعیلی مذهب بدین نام منسوبند. مؤلف بیان الادیان آرد: ’الناصریه: اصحاب ناصرخسرو، و او ملعونی عظیم بوده است، و بسیار کس از اهل طبرستان از راه برفته اند و آن مذهب بگرفته. (از بیان الادیان ص 39). و نیز رجوع به خاندان نوبختی ص 269 شود
لغت نامه دهخدا
(صِ)
جمال خان بدایونی از شعرای فارسی زبان هند است وی مقرب میرمحمدخان غزنوی از رجال اکبرشاه بود. این بیت از اوست:
بشنو این نکتۀ سنجیده ز پروردۀ عشق
که به از زندۀ بی عشق بود مردۀ عشق.
(از قاموس الاعلام ج 6 ص 4545).
و نیز رجوع به تذکرۀ صبح گلشن ص 493 و منتخب التواریخ ج 3 ص 360 شود
قاضی ابومحمد ازدانشمندان و فقهای قرن پنجم و معاصر با طغرل سلجوقی است. در تاریخ گزیده ص 432 و 804 نام او آمده است
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نادرستکار. متقلب. مزور. غیرامین، بی صلاحیت. ناشایسته. ناسزاوار. که شایستگی و صلاحیت ندارد. مقابل صالح. رجوع به صالح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ صَحْ حَ)
تصحیح ناشده. پرغلط. مقابل مصحح. رجوع به مصحح شود
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ قَ)
نصیحت کردن و پند دادن کسی را. (از منتهی الارب). نصاحه. نصاحه. نصح. نصح. (المنجد) (متن اللغه). رجوع به نصح شود
لغت نامه دهخدا
(صِ)
ناصح شدن. ناصح بودن. اندرزگوئی. رجوع به ناصح شود
لغت نامه دهخدا
(صِ بی یَ)
جمع واژۀ ناصبی. گروهی که متدین اند به بغض علی بن ابی طالب. (ناظم الاطباء). رجوع به ناصبی و نواصب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناصری
تصویر ناصری
ناصری در فارسی وابسته به ناصره، وابسته به ناصرالدین شاه غاجار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصیت
تصویر ناصیت
ناصیه
فرهنگ لغت هوشیار
ناصیه و ناصیت در فارسی در تازی موی پیشانی، در فارسی پیشانی موی پیشانی موی جلو سر: آرد سوی چرخشتشان وانگه بدرد پشتشان در فرقشان و پشتشان اندر فشاند ناصیه. (منوچهری. د. چا. 92: 2)، پیشانی، چهره روی: (متاثر و متفکر شد و اثر غضب در ناصیه مبارک او ظاهرگشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناحیت
تصویر ناحیت
کرانه، ساحل، ولایت، کشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناحیه
تصویر ناحیه
جهت، طرف، جانب
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که دشمن میدارد علی بن ابیطالب علیه السلام را، جمع آن نواصب و ناصبیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصایح
تصویر نصایح
پند، اندرزها، نصائح
فرهنگ لغت هوشیار
راستداشت، درست کردن صحیح کردن غلطهای نوشته ای را درست کردن، کتابی را که ناسخان در آن تصرف کرده اند طبق قواعد بصورت اصل - یا نزدیک بدان - در آوردن، غلط گیری، جمع تصحیحات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصالح
تصویر ناصالح
غیر امین، متقلب
فرهنگ لغت هوشیار
پیروان حمید الدین ناصر بن خسرو علوی فرا خوان بزرگ هفت گرایان در خراسان و تبرستان درهمهایی که ملک صلاح الدین ضرب کرده و نصف آنرا نقره خال و نصف رامس (بتساوی) داد و این درهمها در مصر و شام شایع شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصحی
تصویر ناصحی
درزی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ناصح، پند گویان پاکدلان درزیان جمع ناصح. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصحیح
تصویر تصحیح
((تَ))
درست کردن، صحیح کردن غلط های نوشته ای، غلط گیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناحیه
تصویر ناحیه
((یَ یا یِ))
جهت، کرانه، جانب، مملکت، کشور، جمع نواحی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نصایح
تصویر نصایح
((نَ یِ))
جمع نصیحت، پندها، اندرزها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناصیه
تصویر ناصیه
پیشانی، پنجه، پنچه، بنجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناصیه
تصویر ناصیه
((یَ یا یِ))
پیشانی، موی پیش سر، جمع نواصی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناصری
تصویر ناصری
((ص))
منسوب به «ناصره»، عیسی ناصری، مسیحی، نصرانی، جمع نصاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصحیح
تصویر تصحیح
درست کردن
فرهنگ واژه فارسی سره