جدول جو
جدول جو

معنی ناحیه

ناحیه((یَ یا یِ))
جهت، کرانه، جانب، مملکت، کشور، جمع نواحی
تصویری از ناحیه
تصویر ناحیه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ناحیه

ناحیه

ناحیه
جانب، جهت، طرف، کرانه، قسمتی از کشور، قسمتی از شهر در تقسیمات اداری، بخش
ناحیه
فرهنگ فارسی عمید

ناحیه

ناحیه
دهی است از دهستان اوزرود بخش نور شهرستان آمل واقع در بیست و چهار هزارگزی جنوب غربی بلده و چهل و پنج هزارگزی مشرق جادۀ شوسۀ چالوس (حدود کندوان). کوهستانی و سردسیر است یکهزار تن سکنه دارد و فارسی را به لهجۀ مازندرانی تکلم میکنند. آبش از چشمه سار آزادکوه و محصولش غلات و لبنیات و حبوبات و شغل مردانش زراعت و گله داری و هنر زنانش جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. زیارتگاهی به نام شاهزاده محمود و چند زیارتگاه دیگر دارد که بنای آنها قدیمی است. بیشتر ساکنان این ده زمستان را به تهران کوچ میکنند و به کار میپردازند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 299)
لغت نامه دهخدا

ناحیه

ناحیه
ناحیت. کرانه. طرفی از ولایت. رجوع به ناحیت و ناحیه شود:
آمد خجسته مهرگان جشن بزرگ خسروان
نارنج و نار و ارغوان آورد ازهر ناحیه.
منوچهری.
پایۀ منبر او بوسم و بر سر گیرم
که در این ناحیه نقلان به خراسان یابم.
خاقانی.
عزت کعبه بود آن ناحیه
دزدی اعراب و طرف بادیه.
مولوی.
، هر یک از قسمتهای شهر. بخش. (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا

ناحیه

ناحیه
کرانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کرانۀ ملک و طرفی از ولایت. (آنندراج) (غیاث اللغات). کناره و گوشۀ زمین. (شمس اللغات). کرانه و سوی. (دهار). شطر. جهت. طرف. کوره. (منتهی الارب). سوی. (مهذب الاسماء). سامان. حوزه. جانب. دیار
لغت نامه دهخدا