جدول جو
جدول جو

معنی ناشنوا - جستجوی لغت در جدول جو

ناشنوا
کسی که گوش به پند و اندرز نکند، حرف نشنو، کر
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
فرهنگ فارسی عمید
ناشنوا
(دُ)
کر. اصم ّ. (ناظم الاطباء). که نمی شنود. که شنوائی ندارد:
بربط از هشت زبان گوید و خود ناشنواست
زیبقش گوئی با گوش کر آمیخته اند.
خاقانی.
، آنکه مایل به شنیدن نیست. (ناظم الاطباء). ناشنو. که نمی پذیرد. که سخن کسی را قبول نمی کند
لغت نامه دهخدا
ناشنوا
آنکه نمی شنود، و شنوائی ندارد
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
فرهنگ لغت هوشیار
ناشنوا
((ش نَ))
کر، کسی که شنوایی ندارد
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
فرهنگ فارسی معین
ناشنوا
اصم، کر، حرف نشنو، خودسر
متضاد: شنوا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناشنوا
1ـ اگر در خواب احساس کنید با فرد ناشنوایی گفتگو می کنید، علامت آن است که تغییراتی در زندگی شما رخ می دهد و مقامی بالاتر به شما پیشنهاد خواهد شد. ، 2ـ اگر در خواب احساس کنید صدایی نمی شنوید، نشانه آن است که ناعادلانه مورد آزار و اذیت قرار خواهید گرفت.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
ناشنوا
أصمٌّ
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به عربی
ناشنوا
sourd
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ناشنوا
doof
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به هلندی
ناشنوا
surdo
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ناشنوا
sordo
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ناشنوا
głuchy
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به لهستانی
ناشنوا
глухой
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به روسی
ناشنوا
глухий
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ناشنوا
หูหนวก
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به تایلندی
ناشنوا
بہرا
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به اردو
ناشنوا
taub
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به آلمانی
ناشنوا
tuli
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ناشنوا
חירש
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به عبری
ناشنوا
聴覚障害の
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ناشنوا
kiziwi
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ناشنوا
귀 먹은
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به کره ای
ناشنوا
sağır
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ناشنوا
বধির
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به بنگالی
ناشنوا
बहरा
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به هندی
ناشنوا
sordo
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ناشنوا
聋的
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نابنوا
تصویر نابنوا
ضایع و تباه شده، بینوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشنود
تصویر ناشنود
ناشنیده، شنیده نشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشنوایی
تصویر ناشنوایی
کری، ناکارایی اندام شنوایی
فرهنگ فارسی عمید
(بِ نَ)
هر چیزی را گویند که ضایع شده باشد و به کار نیاید. (برهان). که به هیچ کار نیاید. (ناظم الاطباء). ضایع. تباه:
کار مدد و کار کیا نابنوا شد
زین نیز بتر باشدشان نابنوائی.
منوچهری.
، نابه نوا. نه به نوا. بی نوا. بینوا:
زر بکف آرم برای دعوت تازان
زآنکه در ایام عید نابنوایم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(شِ نَ)
کری. (ناظم الاطباء). کر بودن. شنوا نبودن، بی میلی به شنیدن. (ناظم الاطباء). مایل بشنیدن نبودن. نپذیرفتن. قبول نکردن. اطاعت نکردن
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
شنیده نشده. (ناظم الاطباء). ناشنوده. ناشنیده، چیزی که لایق و سزاوار شنیده شدن نباشد. (ناظم الاطباء) ، سخن بیهوده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نابنوا
تصویر نابنوا
ضایع شده، بینوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابنوا
تصویر نابنوا
((بِ نَ))
آن چه که ضایع شده و به کار نیاید، تباه، بی نوا، تهیدست
فرهنگ فارسی معین