جدول جو
جدول جو

معنی ناشتا - جستجوی لغت در جدول جو

ناشتا
شخص گرسنه که از بامداد چیزی نخورده باشد، گرسنه، غذانخورده
ناشتا شکستن: کنایه از غذایی اندک در بامداد خوردن، ناشتایی خوردن
تصویری از ناشتا
تصویر ناشتا
فرهنگ فارسی عمید
ناشتا
(شْ /شِ)
ناهار را گویند که از بامداد باز چیزی نخوردن است. (برهان قاطع). به معنی نهار که از دیرگاه چیزی نخورده باشد و آن را ناشتاب نیز گویند. (انجمن آرا). کسی که از صبح چیزی نخورده باشد. (فرهنگ نظام). گرسنه بودن یعنی نهار ماندن که از بامداد چیزی نخورده باشد. (غیاث اللغات). رائق. علی الریق. ناهار. آب دهن. خف: با یک دسته کاسنی هفت روز بخورندناشتا جگر و زهره را بشوید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
دل گرسنه درآمد بر خوان کائنات
چون شبهتی بدید برون رفت ناشتا.
خاقانی.
جان از درون به فاقه و تن از برون به برگ
دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا.
خاقانی.
سوگند هم به خاک عزیزش که خورده نیست
زین به نواله ای دهن ناشتای خاک.
خاقانی.
محروم آن گرسنه که بر خوان پادشا
عمری نشسته باشد و گویند ناشتاست.
کمال اسماعیل.
کودکان ناشتا پدر مدیون
مخور این نان و آش، خون خور خون.
اوحدی (جام جم ص 223).
مخور ناشتا تا توانی شراب
اگر باید انگشت زد بر تراب.
نزاری قهستانی
لغت نامه دهخدا
ناشتا
بمعنی نهار که از دیرگاه چیزی نخورده باشد و آنرا ناشتاب نیز گویند
تصویری از ناشتا
تصویر ناشتا
فرهنگ لغت هوشیار
ناشتا
گرسنه، کسی که از صبح غذا نخورده باشد، صبحانه نخورده
تصویری از ناشتا
تصویر ناشتا
فرهنگ فارسی معین
ناشتا
صبحانه
تصویری از ناشتا
تصویر ناشتا
فرهنگ واژه فارسی سره
ناشتا
صبحانه نخورده، گرسنه، روزه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناشتا
گرسنه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناکتا
تصویر ناکتا
(دخترانه)
ناک (در گویش مازندران نوعی گلابی شیرین) + تا، شیرین مثل گلابی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناشتا شکستن
تصویر ناشتا شکستن
کنایه از غذایی اندک در بامداد خوردن، ناشتایی خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشتاشکن
تصویر ناشتاشکن
غذایی اندک که در بامداد بخورند، چاشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشتایی
تصویر ناشتایی
غذایی که صبح می خورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشتار
تصویر ناشتار
درختی از تیرۀ کاج ها، دارای برگ های دراز و نوک تیز که در نواحی جنوبی ایران می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشتاب
تصویر ناشتاب
بی شتاب، آنکه شتاب نکند، شکیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشتاب
تصویر ناشتاب
ناشتا، شخص گرسنه که از بامداد چیزی نخورده باشد، گرسنه، غذانخورده
فرهنگ فارسی عمید
(شِ مَ نِ)
گرسنه چشم. گداطبع. حریص. فرومایه:
نان مخور پیش ناشتامنشان
ور خوری جمله را به خان بنشان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
هر چیزی که پس از مدتی چیز نخوردن و روزه گرفتن خورند، (ناظم الاطباء)، صبحانه، ناهارشکن، ناشتاشکن، زیرقلیانی، سلفه، طعام مختصری که صبح با چای یا قهوۀ رقیق خورند،
روزه داری، گرسنگی، ناهاری، (ناظم الاطباء)، ناشتا بودن، رجوع به ناشتا شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ شُ دَ)
ناهاری کردن. چیز اندک خوردن. (ناظم الاطباء). ناشتائی خوردن. صبحانه خوردن. افطار کردن
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام یکی از دهستانهای شهرستان شهسوار است. این دهستان محدود است از شمال به دریای خزر، از مغرب به دهستان زوار از مشرق به دهستان لنکا و از جنوب به سلسله جبال البرز، هوای قسمت جلگه ای دهستان مرطوب معتدل و هوای قسمت جنوبی آن که کوهستان است سرد است. آب قراء دهستان از رود خانه آزادرود که از کوههای ییلاقی جنوب جاری است تأمین می شود، محصول عمده دهستان برنج است این دهستان 24 آبادی کوچک و بزرگ و جمعاً در حدود 480 تن سکنه دارد، مرکزش نشتارود است و قراء مهم آن عبارت است از: فقیه آباد، پل سرا، توبن، سی بن، معلم کو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اِ / اُ)
عجله. شتاب. (برهان). اشتاب
لغت نامه دهخدا
(شِ)
ناآشنا. بی اطلاع. بی خبر. (ناظم الاطباء) ، ناآشنا. بیگانه. مقابل آشنا:
دی همه او بوده ای امروز چون دوری از او؟
ناجوانمردی بود دی دوست و اکنون ناشنا.
سنائی.
، غیر معروف. (ناظم الاطباء). ناشناس. نامعروف
برابر. یکسان در شمار. مساوی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُشْ)
آنکه وجود ندارد. محال. غیرممکن. ناشو. (ناظم الاطباء). رجوع به ناشو شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
بی شتاب. آهسته. شکیبا. صابر. صبور. (ناظم الاطباء). ناشتابان. آنکه درنگ می کند و شتاب نمی کند
لغت نامه دهخدا
(شْ / شِ)
به معنی ناشتا و ناهار است که از صبح باز چیزی نخوردن باشد. (برهان قاطع) :
هرگه که عالمی را بینم به هر مراد
جود تو سیر کرده و من ناشتاب تو.
مسعودسعد.
یا بپرسم که چه خوردی ناشتاب
تو بگوئی نه شراب و نه کباب.
مولوی.
، روزه داری. پرهیزگاری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناشنا
تصویر ناشنا
ناآشنابیگانه مقابل آشنا، بی خبربی اطلاع، ناشناس نامعروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتا
تصویر اشتا
عجله، شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشتاب
تصویر ناشتاب
آهسته، شکیبا، صابر، صبور
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره مخروطیان (تیره کاجها) که در جنگلهای نواحی شمالی و مرکزی اروپا (خصوصاجنگلهای سوئد) فراوان است و گونه هایی از آن نیز در نواحی جنوبی ایران میروید. ارتفاع این درخت در حدود 50 متر و دارای پوستی ضخیم و صاف برنگ قهوه یی مایل بقرمز است ولی تدریجاپوست درخت براثر مرور زمان و ازدیاد سن ازاین حالت خارج شده وضع ناهموار و رنگ خاکستری پیدا میکند. قطر تنه این درخت تا 1، 1 متروعمرش تا 500 سال میرسد. برگهایش باریک و نوک تیز و سبز رنگ است. گلهای نر آن بشکل مخروطهای کوچک بیضوی و گلی رنگ و گلهای ماده اش استوانه یی و بنفش مایل به قرمز است. باایجاد شکاف در تنه این درخت نوعی سقزبنام سقز بورگنی بدست میاورند. سقز حاصل از این درخت دارای بوی معطر و حالت نیمه مایع است ولی پس از خارج شدن از شکاف درخت بسرعت انجماد یافته بویی مخصوص و قوی پیدا میکند. این سقز در اسیداستیک و استن کاملا حل میشود ولی در الکل بطور ناقص محلول است. از این سقز در پزشکی در تهیه مشمع های دارویی استفاده میکنند و چون بر اثر حرارت پوست بدن مایع شده جریان مییابدباید آنرا با موم مخلوط نماینددرخت نوئل صنوبر صغیرنوئل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشتا شکستن
تصویر ناشتا شکستن
اندک چیزی خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشتایی
تصویر ناشتایی
غذایی که پس از مدتی گرسنگی خورده شود، صبحانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشنا
تصویر ناشنا
ناآشنا، بیگانه، بی خبر، بی اطلاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشتایی
تصویر ناشتایی
صبحانه
فرهنگ واژه فارسی سره
اشتها
فرهنگ گویش مازندرانی
نا آشنا
فرهنگ گویش مازندرانی
انجیشتا
فرهنگ گویش مازندرانی
ناشتا، از توابع عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی