جدول جو
جدول جو

معنی ناشادانی - جستجوی لغت در جدول جو

ناشادانی
غمگینی، اندوهگینی، فسردگی، نژندی، غمناکی، ملول و غمزده و افسرده بودن، ناشادمانی، ناشادی، حالت و صفت ناشادان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نادانی
تصویر نادانی
جهل، نادان بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشادان
تصویر ناشادان
ناشاد، آنکه شاد و خوشحال نیست، غمگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشدنی
تصویر ناشدنی
محال، غیر ممکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادانی
تصویر شادانی
شادی، شادمانی، خوشحالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشادمان
تصویر ناشادمان
ناشاد، آنکه شاد و خوشحال نیست، غمگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگاهانی
تصویر ناگاهانی
ناگهانی
فرهنگ فارسی عمید
(گُ دَ)
نگشودنی. بازناکردنی. غیرقابل افتتاح، آشکارناکردنی. غیرقابل ابراز واظهار. مقابل گشادنی. رجوع به گشادنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نگائیدنی. ناگائیدنی. مقابل گادنی. رجوع به گادنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مقابل زادنی. رجوع به زادنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ندادنی. که دادنی نیست. که نباید آن را داد. که تسلیم کردنی نیست. مقابل دادنی. رجوع به دادنی شود
لغت نامه دهخدا
شاشدان، مبوله، کمیزدان، ظرف شب، رجوع به شاشدان شود، محل کمیز انداختن و شاشیدن و پلیدی افکندن در کوی و برزن
لغت نامه دهخدا
جای نان، صندوق یا سبدی که در آن نان نهند، دیگ یا گنجۀ جای نان، جای نگه داشتن نان، ظرفی که نان در آن نگه دارند، محل ارتزاق، وسیلۀ اعاشه، راه معاش، ممر رزق، آنجا یا آن وسیله که از آن کسب رزق کنند: آزادی ناندانی عده کثیری شده است، (یادداشت مؤلف)، منبر و مسجد ناندانی ملا حسن است، مجازاً، شکم، معده،
- امثال:
همه جا سست و مست است ناندانیم درست است
لغت نامه دهخدا
ناشادانی، ناشادکامی، حالت و صفت ناشادمان، مقابل شادمانی، شادمان نبودن، رجوع به شادمانی شود
لغت نامه دهخدا
ناگهانی، رجوع به ناگهانی شود
لغت نامه دهخدا
غم زدگی، افسردگی، محزون بودن، شادکام نبودن، مقابل شادکامی، رجوع به ناشادکام و شادکامی شود
لغت نامه دهخدا
بی ترتیبی، بی نظمی، بی قانونی، (ناظم الاطباء)، آشفتگی، بی سرانجامی، مرتب و روبراه نبودن، هرزگی، خلاعت، (یادداشت مؤلف)، رجوع به نابسامانی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
رجوع به نخجوانی شود
لغت نامه دهخدا
ناشاد، ناشادکام، ناشادان، غمین، غمگین، ملول، رنجور، ناخشنود، افسرده، مقابل شادمان، که شادمان و خشنود و راضی نیست:
بدو گفت خسرو توئی بی گمان
ز تخت پدر گشته ناشادمان،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
اندوهگین، غمین، غمگین، ملول، افسرده، نژند، غمناک، مقابل شادان، رجوع به شادان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناشدنی
تصویر ناشدنی
غیرممکن، ناممکن، نشدنی، مستحیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادادنی
تصویر نادادنی
آنچه که شایسته دادن نیست تسلیم نکردنی مقابل دادنی
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که غفله روی دهد: می چاره مرگ ناگهانی است سرمایه عمر جاودانی است. (واله اصفهانی)، فجاه غفله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسامانی
تصویر ناسامانی
آشفتگی عدم انتظام، نابکاری تباهکاری، نامربوطی نابجا بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشادمان
تصویر ناشادمان
ناشاد مقابل شادمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشادان
تصویر ناشادان
ناشاد مقابل شادان
فرهنگ لغت هوشیار
عدم معرفت بی اطلاعی جهل: نیکنامی خواهی ای دل، بابدان صحبت مدار خودپسندی جان من، برهان نادانی بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نان دانی
تصویر نان دانی
محل درآمد و کسب و کار، مجازاً، شکم، معده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
جهل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناشدنی
تصویر ناشدنی
غیر ممکن، غیرممکن
فرهنگ واژه فارسی سره
اندوه، غصه، غمگینی، کرب، ناخوشدلی
متضاد: شادمانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
Ignorance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
ignorância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
ignorancia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
ignorancja
دیکشنری فارسی به لهستانی