جدول جو
جدول جو

معنی ناسرشته - جستجوی لغت در جدول جو

ناسرشته
(گُ دَ / دِ)
سرشته ناشده. مقابل سرشته
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناسخته
تصویر ناسخته
ناسنجیده، وزن نشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسرشتن
تصویر اسرشتن
سرشتن، خمیر کردن، مخلوط ساختن، آغشته کردن، خلق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناسفته
تصویر ناسفته
ناسوده، نابسود، دست نخورده، سوراخ نشده
فرهنگ فارسی عمید
(دُ رُ تَ / تِ)
آنچه ناتمام و نادرست باشد و مرکب غیرتمام الترکیب را نیز گویند و آن کائنات جو است مثل باد و باران و امثال آنها. کذا فی الدساتیر. (آنندراج) (انجمن آرا). ناقص. ناتمام. ناکامل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
نانوشته. نوشته نشده. غیرمکتوب، شفاهی. مقابل کتبی، مقابل نبشته. رجوع به نبشته شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نگذشته. گذرناکرده:
چو لشکر شد از خواسته بی نیاز
بر او ناگذشته زمانی دراز.
فردوسی.
خداوند را بگوی که بنده به شکر این نعمت ها چون تواند رسید که هر ساعتی نواختی یابد به خاطر ناگذشته. (تاریخ بیهقی ص 126)
لغت نامه دهخدا
(هَِ / هََ تَ / تِ)
گرفته ناشده. آزاد. غیرمقید:
بخندید و گفت ای خداوند رخش
به دشت آهوی ناگرفته مبخش.
فردوسی.
چو من ناگرفته درآیم ز در
نبرّد مراهیچ بدخواه سر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ)
نیفراشته. نیفراخته. ناافراشته. ناافراخته
لغت نامه دهخدا
(نِ دَ / دِ)
نکشته. کاشته ناشده. نکاشته. غیرمزروع. دست نخورده. مقابل کاشته: زمین معمور ناکاشته بدین مرد به اجارت دادیم. (سندبادنامه ص 263)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
ناسرائیده. مقابل سروده. رجوع به سروده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
سوخته ناشده. مقابل سوخته:
هرکسی را نباشد این گفتار
عود ناسوخته ندارد بوی.
سعدی.
، خام. غیرکامل. رجوع به سوخته شود
لغت نامه دهخدا
(گُ سِ/ سَ دَ / دِ)
نابسیجیده. بی تهیه. بی ساز و برگ. ناآماده:
ولیکن بدینگونه ناساخته
گر آیم دمان گردن افراخته.
فردوسی.
ناساخته رحلت باید کرد. (کلیله و دمنه). پیوسته چنان نشین که گویی دشمن بر در است تا اگر ناگه از در درآید ناساخته نباشی. (مجالس سعدی) ، ناتمام. نامهیا. ناقص. کامل و تمام و مهیا نشده: صاحب غازی و دیگران کارها بجد پیش گرفتند و آنچه ناساخته بود بتمامی بساختند. (تاریخ بیهقی ص 34) ، غافل. بی فکر و اندیشه. بی پروا. (ناظم الاطباء) ، نساخته:
همی گفت ناساخته خانه را
چرا ساختم رزم بیگانه را.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دِ)
پادشاه افغانستان که به سال 1880 میلادی در دهرا دون هندوستان به دنیا آمد و در سال 1929 میلادی به سلطنت افغانستان رسید. نادرشاه پسر محمد یوسف خان برادر دوست محمدخان امیر سابق افغانستان بود، و قبل از رسیدن به سلطنت نادرخان نامیده میشد. در بیست و نه سالگی به خدمت قشون درآمد و در 1907 میلادی به درجۀ ژنرالی رسید. در سومین جنگ انگلیس و افغان، به هند هجوم کرد و تال راگرفت و بعنوان نجات بخش افغان شهرت یافت و وقتی که صلح برقرار شد به وزارت جنگ رسید. در سال 1924 وزیر مختار افغانستان در پاریس گردید. در سال 1926 نادرخان شغل سیاسی خود را ترک گفت و مدتی در نیس گذراند، ولی بعداً به هند آمد و در مرز افغانستان سپاهی تجهیزکرد و کابل را مسخر ساخت. سرانجام بزرگان و روحانیون افغان انجمن کردند و نادرخان را به سلطنت برگزیدندو نادرخان رأی این مجمع را پذیرفته و در 15 اکتبر 1929م. بعنوان نادرشاه به تخت پادشاهی افغان نشست
لغت نامه دهخدا
(گَ / گِ دَ / دِ)
نرشته. ناریسیده. مقابل رشته به معنی ریسیده و تاب داده. رجوع به رشته شود
لغت نامه دهخدا
(بِ رِ تَ / تِ)
که برشته نشده باشد. که بو داده نشده باشد. مقابل برشته
لغت نامه دهخدا
نسرشتن. مقابل سرشتن. رجوع به سرشتن شود
لغت نامه دهخدا
(سِ رِ تَ)
که قابل سرشتن نباشد. مقابل سرشتنی
لغت نامه دهخدا
گذر نکرده نگذشته: چو لشکر شد از خواسته بی نیاز بر او ناگذشته زمانی دراز. مقابل گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
نگردیده نشده: ظاهرش دیدی سرش از تونهان اوستا ناگشته بگشادی دکان. (مثنوی)، تغییرنکرده منقلب ناشده: (شرابی ناگشته {مقابل گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارسته
تصویر نارسته
نجات نیافته رها نشده مقابل رسته. نروییده نمو ناکرده مقابل رسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسخته
تصویر ناسخته
ناسنجیده وزن نشده مقابل سخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسفته
تصویر ناسفته
درست و بی رخنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناساخته
تصویر ناساخته
بی تهیه، ناآماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابرشته
تصویر نابرشته
آنچه که برشته نشده مقابل برشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارشته
تصویر نارشته
نرشته نریسیده مقابل رشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگرفته
تصویر ناگرفته
گرفته ناشده، آزاد، غیر مقید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسوخته
تصویر ناسوخته
سوخته ناشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارفته
تصویر نارفته
آنکه هنوز عبور نکرده و نگذشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناساخته
تصویر ناساخته
ساخته نشده، آماده نشده، برقرار نشده، ناآراسته 5- مجهز نشده، بی سلاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناسفته
تصویر ناسفته
((سُ تِ))
سوراخ نشده، دست نخورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناسخته
تصویر ناسخته
((سَ تِ))
ناسنجیده، وزن نشده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نارفته
تصویر نارفته
((رُ تَ یا ت))
جاروب نکرده، نروبیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واسرشتن
تصویر واسرشتن
طبع برگشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
بایر، نامزروع
متضاد: کاشته، مزروع
فرهنگ واژه مترادف متضاد