جدول جو
جدول جو

معنی ناساخته - جستجوی لغت در جدول جو

ناساخته
(گُ سِ/ سَ دَ / دِ)
نابسیجیده. بی تهیه. بی ساز و برگ. ناآماده:
ولیکن بدینگونه ناساخته
گر آیم دمان گردن افراخته.
فردوسی.
ناساخته رحلت باید کرد. (کلیله و دمنه). پیوسته چنان نشین که گویی دشمن بر در است تا اگر ناگه از در درآید ناساخته نباشی. (مجالس سعدی) ، ناتمام. نامهیا. ناقص. کامل و تمام و مهیا نشده: صاحب غازی و دیگران کارها بجد پیش گرفتند و آنچه ناساخته بود بتمامی بساختند. (تاریخ بیهقی ص 34) ، غافل. بی فکر و اندیشه. بی پروا. (ناظم الاطباء) ، نساخته:
همی گفت ناساخته خانه را
چرا ساختم رزم بیگانه را.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
ناساخته
بی تهیه، ناآماده
تصویری از ناساخته
تصویر ناساخته
فرهنگ لغت هوشیار
ناساخته
ساخته نشده، آماده نشده، برقرار نشده، ناآراسته 5- مجهز نشده، بی سلاح
تصویری از ناساخته
تصویر ناساخته
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انداخته
تصویر انداخته
افکنده، افتاده، پرت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناسخته
تصویر ناسخته
ناسنجیده، وزن نشده
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
سوخته ناشده. مقابل سوخته:
هرکسی را نباشد این گفتار
عود ناسوخته ندارد بوی.
سعدی.
، خام. غیرکامل. رجوع به سوخته شود
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ زَ)
نوساخت. نوساز. جدیدالبناء، نورسیده. تازه به دوران رسیده: علی چه کرده بود که بایست با وی چنین رود من روی کار بدیدم این قوم نوساخته نخواهند گذاشت که از پدریان یک تن بماند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(گَ دی دَ / دِ)
ناسنجیده. وزن ناشده. به وزن درنیامده. نکشیده.
- سخن ناسخته، ناسنجیده. نامربوط
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناتافته
تصویر ناتافته
نتابیده ناتابیده مقابل تافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واساختن
تصویر واساختن
مجددا ساختن باز ساختن، حاجت کسی را برآوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسوخته
تصویر واسوخته
باز سوخته، سوخته. یا چشم واسوخته. چشم برتافته: (با چشمهای بی مژگان و واسوخته اش نگاه پر دقتی به همالله افکند و دوباره برگشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایافته
تصویر نایافته
بدست نیامده تحصیل نشده، معدوم غیرموجود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشناخته
تصویر ناشناخته
غریب، بیگانه، ناشناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآمخته
تصویر ناآمخته
تعلیم نگرفته، غیرمودب، عادت ناکرده، رام نشده مقابل آموخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخاسته
تصویر ناخاسته
آنکه ازجای بلندنشده، ورنیامده (خمیر) : (خمیر این سخن فطیر است ناخاسته و زلف این عروس مشوش است ناپیراسته)
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که آنرا ندوخته و بصورت لباس در نیاورده باشند مقابل دوخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداخته
تصویر انداخته
افکنده پرتاب شده پرت شده، رای زده مشورت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسخته
تصویر ناسخته
ناسنجیده وزن نشده مقابل سخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسوخته
تصویر ناسوخته
سوخته ناشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناساختگی
تصویر ناساختگی
بی آلت و عدت بودن نامجهز بودن: (و شما در چشم دشمن سست و خوار بودید ازناساختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسخته
تصویر ناسخته
((سَ تِ))
ناسنجیده، وزن نشده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشناخته
تصویر ناشناخته
((ش تِ))
نامعلوم، مجهول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برساخته
تصویر برساخته
جعلی، اختراع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناشناخته
تصویر ناشناخته
Unacknowledged, Unknown
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناشناخته
تصویر ناشناخته
non reconnu, inconnu
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناشناخته
تصویر ناشناخته
unbeachtet, unbekannt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناشناخته
تصویر ناشناخته
अनजान , अज्ञात
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناشناخته
تصویر ناشناخته
non riconosciuto, sconosciuto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناشناخته
تصویر ناشناخته
não reconhecido, desconhecido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناشناخته
تصویر ناشناخته
niet erkend, onbekend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناشناخته
تصویر ناشناخته
незаслужений , невідомий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناشناخته
تصویر ناشناخته
незамеченный , неизвестный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناشناخته
تصویر ناشناخته
nierozpoznany, nieznany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناشناخته
تصویر ناشناخته
no reconocido, desconocido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناشناخته
تصویر ناشناخته
অস্বীকৃত , অজানা
دیکشنری فارسی به بنگالی