جدول جو
جدول جو

معنی نازپری - جستجوی لغت در جدول جو

نازپری
(دخترانه)
آنکه مانند پری زیباست، نام دختر پادشاه خوارزم و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی
تصویری از نازپری
تصویر نازپری
فرهنگ نامهای ایرانی
نازپری
(پَ)
نام دختر پادشاه خوارزم است که در حبالۀ بهرام گور بود. (برهان قاطع) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از رشیدی) (از شمس اللغات). از اشخاص منظومۀ هفت پیکر نظامی:
دخت خوارزم شاه نازپری
کش خرامی بسان کبک دری.
نظامی.
رجوع به هفت پیکر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبزپری
تصویر سبزپری
(دخترانه)
فصل بهار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادپری
تصویر شادپری
(دخترانه)
پری شاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناچاری
تصویر ناچاری
ناچار بودن، بیچارگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناپسری
تصویر ناپسری
پسری که از زن یا شوهر دیگر باشد، پسراندر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پازهری
تصویر پازهری
سبز تیره، هر چیزی که به رنگ سبز تیره باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناموری
تصویر ناموری
دارای نام بودن، نیک نامی، شهرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
ناسپاسی، ناشکری، حق ناشناسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازپرسی
تصویر بازپرسی
کار و عمل بازپرس، پرسش و سؤال مکرر از متهم، استنطاق
فرهنگ فارسی عمید
بی طاقتی، (آنندراج)، ضعف، سستی، (ناظم الاطباء)، بی زور بودن
لغت نامه دهخدا
تصویری از نازکشی
تصویر نازکشی
تحمل ناز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپسری
تصویر ناپسری
پسرزن پسراندر، پسرشوهر پسراندر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوبری
تصویر ناوبری
عمل وشغل ناوبر. یاناوبری هوایی. هدایت سفینه هوایی
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که برای ناشتا شکستن ورفع گرسنگی خورند، غذایی اندک که پیش ازطعام خورند: ای بازسپیدمخورکبکان را مردارمخوربسان ناهاری. (ناصرخسرو. 470)، غذایی که دروسط روزخورندناهارنهار: بامدادانت دهد و عده بشامی خوش شامگاهانت دهد و عده بناهاری. (ناصرخسرو. 417)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسری
تصویر نامسری
بی واگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموری
تصویر ناموری
دارای نام بودن، نام دادگی مسمی بودن، شهرت معروفیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناچاری
تصویر ناچاری
اضطرار، گزیر نداشتن، مجبور بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازیرک
تصویر نازیرک
آنکه زیرک نباشد مقابل زیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازیرکی
تصویر نازیرکی
از فراست بی بهره بودن ناهوشیاری: (سفاهت نازیرکی و تهی ساری بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپدری
تصویر ناپدری
شوهرمادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازایی
تصویر نازایی
نازا بودن سترونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازهری
تصویر پازهری
منسوب به پازهررنگ زردی که بسرخی زند
فرهنگ لغت هوشیار
ناسپاسی ناپسندی مکن بربخت چندین ناپسندی که آرد ناپسندی مستمندی (گرگانی ویس و رامین) ناسپاسی حق نشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازپرور
تصویر نازپرور
آنکه بملاطفت و ناز و نعمت پرورش یافته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناداری
تصویر ناداری
تهیدستی فقر، پریشان حالی بی نوایی
فرهنگ لغت هوشیار
جاویدان دایمی: چنان جای الفنج و ملک بقاست بقایی وملکی که نااسپریست. (ناصرخسرو) مقابل اسپری سپری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازوری
تصویر نازوری
بی زوری بی طاقتی ناتوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازپره
تصویر بازپره
شب پره، پروانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازپرس
تصویر بازپرس
پرسش کن، تحقیق نمای، سئوال کننده، پرسش مکرر و سئوال مکرر
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به بازار مردم بازار اهل بازار سوقه، مبتذل اثری که در آن رعایت اصول نشده و خالی از حس و حساب باشد اثری که فقط بمنظور انتفاع ساخته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
هماهنگی دمسازی، پرده ایست مرکب از مقام عراق و اصفهان، نوعی از ساز هوایی (ساز بادی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناطوری
تصویر ناطوری
شغل و عمل ناطور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازپرسی
تصویر بازپرسی
پرسش مکرر، از نظر حقوقی، پرسشی است که بازپرس از مدعی و مدعی علیه یا متهم و یا مرتکب جرم کند و نتیجه را در پرسش نامه ای رسمی نویسد و آن گاه با توجه به جواب ها قرار صادر نماید، عمل بازپرس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
ناسپاسی
فرهنگ واژه فارسی سره