- نازنین (دخترانه)
- خوش قلب، زیبا، شیرین
معنی نازنین - جستجوی لغت در جدول جو
- نازنین
- دارای ناز، نازک اندام، خوش اندام، لطیف، دلربا
- نازنین
- دارنده نازنازکننده، لطیف و ظریف (صفت معشوق) : گر بر سر چشم مانشینی نازت بکشم که نازنینی. (گلستان. قر. 40)، دوست داشتنی گرامی: و گر دل از زن و فرزند نازنین برداشت بدان دو کار نبود از خرد بدو تاوان. (فرخی لغ)، بناز و نعمت پرورده: فریاد از ان زمان که تن نازنین ما بر بستر هوان فتد و ناتوان شود. (سعدی لغ)، با ارزش نفیس گرانبها، معشوق ظریف: نازنینان مناخ مرد چراغ دل من همچو شمع از مژه خوناب جگر بگشاییدخ (خاقانی لغ)
- نازنین ((زَ))
- دوست داشتنی، زیبا، ظریف، معشوق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دارای ناز بودن استغنا نمودن، لطافت و ظرافت (معشوق) : مهی در جلوه بااین نازنینی نخواهد ساخت با تنها نشینی. (وصال لغ)، گرامی بودن محبوبیت، بناز و نعمت پرورده بودن، ارزشمندی گرانبهایی
نازنین ساختن، یانازنین خود را. خود را لوس کردن: (خود را چو دلبران زمان نازنین مکن،) (سنائی لغ)
خوش رفتار خوش خرام: کبوتر وارم آری نامه دوست که پیک نازنین رفتاری ای دوست، (خاقانی لغ)
آنکه چهره ای لطیف و زیبا دارد زیبارو
آنکه چهره ای لطیف و زیبا دارد زیبارو
نازنین بدن
آنکه بدنی نرم و لطیف و بناز پرورده دارد
نازک اندام لطیف بدن
لازم، اضطراری
نانی که از آرد ارزن پخته شود
وارسی کننده، کنترل کننده
مقیمان، باشندگان
جمع تنین، اژدهاها
جمع صائن، خویشتنداران پرهیزگاران، جمع صاین. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع صاین. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
ناز کننده، فخر کننده
آنچه معین و مشخص نباشد
در حال ناز کردن و عشوه گری
پخته شده با ارزن مثلاً نان ارزنین
ناز کننده، نازکنان، در حال ناز کردن
ناز کردن، به خود یا چیز و کسی بالیدن
گیاهی بیابانی با برگ های دراز خوش بو، گل های ریز، ساقۀ سخت و ریشه سخت شبیه مامیران که در طب به کار می رود و خواص آن شبیه سنبل الطیب است، نردین، سنبل رومی
آنکه یک غاز را در نظر گیرد و حساب کند، بسیار لئیم سخت خسیس
نام جایی در بلژیک فامنی واپسین اشکوب دوونی زبرین زبانزد زمین شناسی
جمع قاطن، ماندگاران باشندگان
جمع منازع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
نازا بودن سترونی
آنکه ناز و امتناع کندظنکه استغنا نماید، فخرکننده مباهی. یاسرو نازنده. سرو بالنده سرو ناز، قامت راست: همان سرونازنده شد چون کمان ندارم گمان گر سرآید زمان، معشوق راست بالا: سرو نازنده پیش چشمه آب بهتر از راستی ندید جواب. (نظامی لغ)