جدول جو
جدول جو

معنی ناز آن

ناز آن
ناز کننده، نازکنان، در حال ناز کردن
تصویری از ناز آن
تصویر ناز آن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ناز آن

یاز آن

یاز آن
خواهان، قصد کننده، آهنگ کننده، رشد کننده، خرامنده، طولانی، دراز، بلند، برای مِثال قدت باد یاز آن چو سرو سهی / رُخت باد خرم چو برگ سمن (بهار - ۴۰۷)، درحال خرامیدن
یاز آن
فرهنگ فارسی عمید

از آن

از آن
از چیز معهود یا مذکور از مشارالیه، از آن جهت بدان سبب: از آن گریستم که... . (بیهقی)، از آن مردی است که در شهر چین میان چند تن خیق در میدان فرزند من قابض را بکشت و بیامد و ریش من بگرفت) (سمک عیار)، از آن جمله از جمله: و وی (ما الشعیر) آن چیزی است که بیست و چهار گونه بیماری معروف را سود دارد از آن... ذات الجنب و حمی مطبقه) (نوروز نامه)
فرهنگ لغت هوشیار

از آن

از آن
مِنْه ُ. از او. از وی:
زن پیر رفت و می آورد و جام
از آن جام فرهاد شد شادکام.
فردوسی.
آن که برهم زن جمعیت ما شد یارب
تو پریشانتر از آن زلف پریشانش کن.
؟
و رجوع به آن شود.
لغت نامه دهخدا