جدول جو
جدول جو

معنی نازل - جستجوی لغت در جدول جو

نازل
فرود آینده، پایین آینده، پایین رو، کنایه از ناچیز، کم بها
تصویری از نازل
تصویر نازل
فرهنگ فارسی عمید
نازل
(زِ)
فرودآینده. (فرهنگ نظام) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از بالا بپائین آینده. (ناظم الاطباء). پائین رو. (لغات فرهنگستان). هابط. ج، نزول. نزّال. نزّل. (معجم متن اللغه) ، فرودآمده. (فرهنگ نظام). پائین. پست: مرد دانا صاحب مروت را حقیر نشمرداگرچه خامل ذکر و نازل منزلت باشد. (کلیله و دمنه).
تو آن نئی که بهر در سرت فرود آید
نه جای همت عالیست پایۀ نازل.
سعدی.
، ارزان. کم بها:
می شود از غفلت افزون رتبۀ اهل لباس
قیمت مخمل بود نازل چو خوابش کمتر است.
مخلص کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نازل
پایین رو نشیبنده، پست فرومایه انگلیسی ناوک از بالا بزیر آینده فرود آینده، پست حقیر: تو آن که بهر در سرت فرود آید نه جای همت عالی است پایه نازل. (سعدی)، کم قیمت ارزان: میشود از غفلت افزون رتبه اهل لباس قیمت مخمل بود نازل چو خوابش کمتر است. (مخلص کاشی)
فرهنگ لغت هوشیار
نازل
((زِ))
فرود آینده، کم، پایین، پست
تصویری از نازل
تصویر نازل
فرهنگ فارسی معین
نازل
فرو فرستاده
تصویری از نازل
تصویر نازل
فرهنگ واژه فارسی سره
نازل
ارزان، کم بها، کم قیمت، پایین، پست، حقیر
متضاد: گران
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازی
تصویر نازی
(دخترانه)
زیبا، منسوب به ناز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازک
تصویر نازک
(دخترانه)
محبوب، معشوق، لطیف، ظریف، نازنین، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازلی
تصویر نازلی
(دخترانه)
دارای ناز و عشوه، پر عشوه، پرناز، ناز (فارسی) + لی (ترکی)، نام یکی از شهرهای ترکیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بازل
تصویر بازل
شتری که دندان نیش درآورده و به بلوغ رسیده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابل
تصویر نابل
تیرانداز، مقابل حابل، پود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنازل
تصویر تنازل
فرود آمدن، با هم پیکار کردن، فروتنی و کناره گیری از مقام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازله
تصویر نازله
بلا، مصیبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوازل
تصویر نوازل
جمع واژۀ نازله، بلا، مصیبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازی
تصویر نازی
پیرو حزب ناسیونالیسم افراطی آلمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزال
تصویر نزال
فرود آمدن در میدان نبرد برای جنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناقل
تصویر ناقل
نقل کننده، روایت کننده، جابه جا کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منازل
تصویر منازل
منزل ها، جاهای فرود آمدن، خانه ها، سرای ها، جمع واژۀ منزل
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
باهم کشش و پیکار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تنازل القوم، نزلوا عن ابلهم الی خیلهم فتضاربوا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
یکی از شهرهای ترکیه، در استان ایدین واقع است و 21680 تن جمعیت دارد
لغت نامه دهخدا
(زِ لَ)
سختی زمانه. بلای سخت. (منتهی الارب) (آنندراج). مصیبت شدیدی که بر مردم فرود آید. (اقرب الموارد). سختی و حوادث زمانه. (غیاث اللغات) (منتخب اللغه). الشدیده من شدائد الدهر. (معجم متن اللغه). سختی زمانه. بلائی که بمردم رسد. (شمس اللغات). واقعه. (مهذب الاسماء). بلا. ملمّه. حادثه. پیشامد. ج، نوازل. نازلات: بلائی عظیم و نازله ای شگرف این ساعت ببرکت تو از من مدفوع شده است. (سندبادنامه ص 131). چنین دشمن از پای درآورده و چنین نازله ای دفع کرده. (سندبادنامه ص 152). هر عاقلی اسیر عاقله ای و هر کاملی مبتلی به نازله ای. (جهانگشای جوینی) ، چیزی. یقال: ما عنده نازله، ای شی ٔ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
یکی از دهستان های شش گانه بخش حومه شهرستان ارومیه و در قسمت شمالی شرقی بر ساحل دریاچۀ ارومیه در جلگه ای واقع است، دهستان نازلو محدود است: از شمال به دهستان انزل و دریاچۀ ارومیه، از جنوب به برکشلو، از مشرق به دریاچۀ ارومیه و از مغرب به برادوست و روضه، هوای دهستان معتدل است و آب مزروعی آن از رود خانه نازلو و چشمه سارها تأمین می شود، محصول عمده دهستان غلات و سبزه و کشمش و توتون وچغندرقند و حبوبات و محصولات دامی است، دهستان نازلوتاکستانهای فراوانی دارد، مالک قسمتی از موستانهای مزبور اهالی شهر ارومیه هستند که تابستان را به آنجاعزیمت نموده پس از برداشت محصول در نیمۀ مهرماه مراجعت می کنند، اهالی این دهستان به شغل زراعت و نگاه داری اغنام و احشام مشغولند، این دهستان از 145 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمع سکنۀ دهستان در حدود 33157 نفر است، مردم دهستان دین های مختلف دارند وبه زبانهای گوناگون (ترکی، کردی، کلدانی) تکلم می کنند، هوای دهستان مالاریاخیز است، راه شوسۀ مهم آن عبارت است از جادۀ ارومیه به سلماس، بقیۀ راههای دهستان ارابه رو است، و در فصل تابستان می توان با اتومبیل ازین جاده ها گذشت، قراء عمده دهستان عبارت است از: حیدرلو، توپراق قلعه، قره بوغلو، گردآباد، بالو، موش آباد، ساعتلوی بیگلر، ساعتلوی منزل، تولاتپه، علی بیگلو، خانیشان، انگنه، آده، نازلو، خانقاه سرخ، مرکز دهستان قریۀ حیدرلو است که دارای پاسگاه ژاندارمری است، 18 باب دبستان در قراء مختلف این دهستان وجود دارد و یک کار خانه قند در قریۀ ساعتلوی منزل تأسیس شده است، وجه تسمیۀ دهستان به علت عبور رود خانه نازلو از آنجاست، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 523)
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ)
جمع واژۀ منزل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به منزل شود. منزلها. خانه ها. مسکنها. مکانها. (از ناظم الاطباء). سرایها: مقالۀ دوم در تدبیر منازل و آن مشتمل بر پنج فصل است، فصل اول در سبب احتیاج به منازل و... (اخلاق ناصری). آنچه راجع بود به اهل منازل به مشارکت مانند مناکحات و... (اخلاق ناصری). بعد از آن به درجۀ اکمال غیر که آن تدبیر امور منازل و مدن باشد برسد. (اخلاق ناصری) ، فرودآمدنگاهها و توقف گاهها. (ناظم الاطباء). منزلهای میان راه. مراحل:
بیابان درنورد و کوه بگذار
منازلها بکوب و راه بگسل.
منوچهری.
غریب از ماه والاتر نباشد
که روزو شب همی برّد منازل.
منوچهری.
با قاضی بوالحسن پسر قاضی ابوالعباس استقبال رفته بودند بسیار منازل. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 208).
آخر بکوب روی منازل چو آفتاب
زیرا که منزل تو نتابد مقام تو.
ابوالفرج رونی (دیوان چ چایکین ص 108).
جرم قمر از فر تو در دادن دارو
چون مجتمعالنوری است در کل منازل.
سنائی (دیوان چ مصفا ص 194).
در منازل از گدایی، حاجیان حج فروش
خیمه های ظالمان را رکن و مشعر کرده اند.
سنائی (ایضاً ص 87).
راهی است بلعجب که در او چون قدم زنی
کمتر منازلش دهن اژدها شود.
سنائی (ایضاً ص 432).
من در مراحل شیبم و او در منازل شباب. (چهارمقاله ص 24). تا پس از شمردن منازل... رسیدم به شهر ارمنیه. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 208).
نیست طرفه گر بود چشم و دلم جای تو زآنک
هست ماه از طرف و قلب اسم منازل یافته.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 321).
بیابانی هائل در طی آن منازل بازپس گذاشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 354).
از شکل بروج و از منازل
افتاده سپهر در زلازل.
نظامی.
مدتی دراز منازل و مراحل می نوشت. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 131). من از راه دور آمده ام مراحل و منازل نوشته... (مرزبان نامه ایضاً ص 185). از آن منازل در حرکت می آمده اند و به هر منزل که نزول می کرده اند همان آواز کوچ کوچ به سمع ایشان می رسیده. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 45). تا نخست راید ایمان در منازل قلوب، اختیار نزول کند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 49). چنانکه اشتر به نغمۀحداء بارهای گران به آسانی بکشد و به یک منزل چندین منازل از سر نشاط طی کند. (مصباح الهدایه ایضاً ص 188). آن را از خاور خاشاک شکوک و شبهات رفته و اعلام و منازل آن معین کرده. (مصباح الهدایه ایضاً ص 53).
بر بیاض چهره دارد مه ز خط او جواز
در سواد شب از آن سوی منازل رهبر است.
ابن یمین.
فلک را چه گیری حساب مدارج
قمر را چه پرسی شمار منازل.
جامی.
- منازل راه، کاروانسراهاو جاهایی که مسافرین در آن، جهت آرام و آسایش فرودمی آیند. (ناظم الاطباء).
- منازل قمر، بیست و هشت منزل است که کرۀ ماه در مدت گردش بر دورۀ کرۀ زمین آنها را طی می کند. (ناظم الاطباء). ابوریحان آرد: منازل قمر کدامند؟ چنانکه منطقهالبروج قسمت کرده شد به دوازده بخش راست، نام هر یکی برج، همچنان نیز قسمت کرده آمد به اندازۀ رفتن ماه هر روزی، چنانکه هر روزی به منزلی از آن فرودآید و عدد این منزلها به نزدیک هندوان بیست و هفت است و نزدیک تازیان بیست و هشت. و چنانکه برجها را از ستارگان ثابته صورتها کردند، همچنان از کواکب ثابته مر منازل قمر را نشانها کردند و چنانکه از پس نقطۀ اعتدال ربیعی نخستین برج حمل است، همچنان نخستین منزل شرطین است... نام منزل دوم بطین... نام سوم منزل. ثریا، ای پروین... منزل چهارم دبران... نام پنجم منزل هقعه... نام منزل ششم هنعه... منزل هفتم ذراع... نام هشتم منزل نثره... نام منزل نهم طرف... نام منزل دهم جبهه... نام منزل یازدهم زبره و نیز خراتین خوانند... منزل دوازدهم صرفه... نام سیزدهم منزل عوا... نام چهاردهم منزل سماک اعزل... نام پانزدهم منزل غفر... منزل شانزدهم زبانی... نام منزل هفدهم اکلیل... نام منزل هژدهم قلب... منزل نوزدهم شوله... بیستم منزل نعایم... نام منزل بیست و یکم بلده... نام بیست و دوم منزل سعد ذابح... نام بیست و سیم منزل سعد بلع... منزل بیست و چهارم سعدالسعود... منزل بیست و پنجم سعدالأخبیه... منزل بیست و ششم فرغ نخستین. نام منزل بیست و هفتم فرغ دوم... نام منزل بیست و هشتم بطن الحوت... و گروهی این منزل بیست و هشتم را رشا نام کردند... (التفهیم صص 112- 113). و رجوع به التفهیم ص 106 و 115 شود.
، مقامات. مدارج. مراتب: پادشاه... اقبال بر نزدیکان خود فرمایدکه خدمت او را منازل موروث دارند. (کلیله و دمنه). بدگوهر... تمنای دیگر منازل کند که شایانی آن ندارند. (کلیله و دمنه). چه عالمیان در منازل و معارج و...متفاوت قدرند. (سندبادنامه ص 4). بباید دانست که نوع انسان را در قرب به حضرت الهیت منازل و مقامات است. (اخلاق ناصری).
کرم کن که فردا که دیوان نهند
منازل به مقدار احسان دهند.
سعدی (بوستان).
قیامت که بازار مینو نهند
منازل به اعمال نیکو دهند.
سعدی (بوستان).
، (اصطلاح تصوف) مراحل سلوک: مجذوب ابتر که هنوز بر دقایق سیر و سلوک و حقایق مقامات و منازل و قواطعو مخاوف وقوف نیافته باشد، هیچ یک هنوز استحقاق منصب شیخوخت ندارند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 108). مثلاً در توبت که اول مقامی است از مقامات سالکان او راقدمگاهی بود که بعد از قطع جمیع منازل و عبور از جملۀ مقامات میسر گردد. (مصباح الهدایه ایضاً صص 378 -379)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انزل
تصویر انزل
نازلتر، پست تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازل
تصویر بازل
آزموده پخته: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منازل
تصویر منازل
جمع منزل، خانه ها، خن ها، سرا ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنازل
تصویر تنازل
فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازله
تصویر نازله
نازله در فارسی پتیار (بلا) سختی زمانه سختی زمانه بلای سخت مصیبت: (بلایی عظیم ونازله ای شگرف این ساعت ببرکت تو از من مدفوع شده است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازلی
تصویر نازلی
ماهی روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منازل
تصویر منازل
((مَ زَ))
جمع منزل، مسکن ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنازل
تصویر تنازل
((ت زُ))
پیکار کردن، فرود آمدن، استعفا کردن، فروتنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازله
تصویر نازله
((زِ لَ یا لِ))
سختی زمانه، بلای سخت، مصیبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازا
تصویر نازا
عسگری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منازل
تصویر منازل
خانه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
خانه ها، سراها، منزل ها، مراحل، اتراقگاه ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد