معنی نوازل - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با نوازل
نوازل
- نوازل
- جَمعِ واژۀ نازله. رجوع به نازله شود: به سبب نوازل محن و عوارض فتن و عوایق ایام... تیر تمنایشان به هدف مراد نمی رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 214)
لغت نامه دهخدا
نوافل
- نوافل
- جمعِ واژۀ نافله، نماز مستحبی که پس از نماز واجب خوانده می شود، عبادتی که واجب نباشد، عبادت غیر واجب، عطیه، بخشش، غنیمت
فرهنگ فارسی عمید
نوازی
- نوازی
- در ترکیب حاصل مصدر سازدبمعنی مهربانی کردن لطف کردن: بنده نوازی چاکرنوازی کوچک نوازی مهمان نوازی
فرهنگ لغت هوشیار
نوازش
- نوازش
- دست به سر و روی کسی کشیدن و مهربانی و شفقت باو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نواقل
- نواقل
- جمع ناقله، پاکش ها جابه جا کننده ها جمع ناقله وسیله ای که کسی یا چیزی را از جایی بجایی برد
فرهنگ لغت هوشیار
نوافل
- نوافل
- جمع نافله، به نمازها جمع نافله نمازهای سنت که واجب نباشدنمازهای مستحب
فرهنگ لغت هوشیار