جدول جو
جدول جو

معنی ناریختن - جستجوی لغت در جدول جو

ناریختن(کَ نَ)
مقابل ریختن. رجوع به ریختن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاریختن
تصویر فاریختن
فرو ریختن، جدا شدن و به پایین ریختن، جاری شدن، چیزی را به پایین ریختن، نابود شدن، از بین رفتن، خراب کردن، انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگریستن
تصویر نگریستن
نگاه کردن، دیدن، نگریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وا ریختن
تصویر وا ریختن
خراب شدن و ویران شدن، از هم پاشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگیختن
تصویر انگیختن
واداشتن، تحریک کردن، شوراندن
پدید آوردن، نقش برجسته ساختن، زنده کردن دوباره
جنباندن از جای، به جنبش آوردن، برجهانیدن، بلندکردن
فرهنگ فارسی عمید
(دُ بَ تَ)
واریختن. فروریختن. رجوع به تاج المصادر بیهقی (باب افتعال: ارتجاس) ، و ریختن شود
لغت نامه دهخدا
(گِرْ دَ / دِ)
نریخته. مقابل ریخته. رجوع به ریخته شود:
اشک تو اگرچه هست تریاک
ناریخته به چو زهر بر خاک.
نظامی.
هنوز آن طلسم برانگیخته
در آن دشت مانده ست ناریخته.
نظامی.
سکندر بر آن لوح ناریخته
چو لوحی شد از شاخ آویخته.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نیامیختن. ناآمیختن. مقابل آمیختن، نه میختن. نشاشیدن. مقابل میختن
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ناآهیختن. مقابل آهیختن. رجوع به آهیختن شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نیاویختن. ناآویختن. آویزان نکردن
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
ریختن، باز ریختن. دوباره ریختن. واریز کردن.
- واریختن حساب را، تفریغ حساب کردن با کسی. معلوم کردن حق هر یک از شریکین متعاملین. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مقابل ریختنی. رجوع به ریختنی شود
لغت نامه دهخدا
مجددا ریختن باز ریختن، ریختن، یا وا ریختن حساب. تفریغ حساب کردن با کسی واریز کردن حساب
فرهنگ لغت هوشیار
دوباره ساختن، ریخته، تفریغ حساب شده، جایی که شیبن ازیکسوست نه از چند سو: (شیروانی وا ریخته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگریختن
تصویر واگریختن
مجددا گریختن، گریختن در رفتن: (چون بیامد سوخت پرش واگریخت باز چون طفلان فتاد و ملح ریخت) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگریستن
تصویر نگریستن
دیدن، نگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهریختن
تصویر پهریختن
ادب کردن، پرهیز کردن، رها کردن، خالی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگیختن
تصویر انگیختن
جنباندن از جای، بلند شدن و برکشیدن، بحرکت در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فا ریختن
تصویر فا ریختن
واریختن فرو ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگیختن
تصویر انگیختن
((اَ تَ))
جنباندن، تکان دادن، بلند ساختن، برکشیدن، واداشتن، تحریک کردن، شورانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگریستن
تصویر نگریستن
((نِ گَ تَ))
دیدن، نگاه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واریخته
تصویر واریخته
((تِ یا تَ))
دوباره ریخته، تفریغ حساب شده، جایی که شیب آن از یکسوست نه از چند سو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
Thread
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
enrouler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
hilvanar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
সুতো ঘোরানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
धागा बनाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
filare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
прясть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
Faden spannen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
spinnen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
прясти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
prząść
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
enfiar o fio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نخ ریختن
تصویر نخ ریختن
memintal benang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی