انجمن، (دهار)، انجمن روز، انجمن وقتی که مجتمع باشند، (منتهی الارب) (آنندراج)، جای حدیث کردن، (مهذب الاسماء)، انجمن و مجلس بحث مردم در روز، انجمن و مجلس مادام که مردم در آن مجتمعند و چون پراکنده شوند این اسم بر آن اطلاق نمی شود، (اقرب الموارد)، انجمن هنگامی که با هم جمع شده و گفتگو کنند، (ناظم الاطباء)، انجمن، ندوه، ندی، منتدی، ج، اندیه، جج، اندیات، عشیره، کسان: فلیدع نادیه، (قرآن 17/96)، ای عشیرته و التقدیر اهل نادیه، (اقرب الموارد)
انجمن، (دهار)، انجمن روز، انجمن وقتی که مجتمع باشند، (منتهی الارب) (آنندراج)، جای حدیث کردن، (مهذب الاسماء)، انجمن و مجلس بحث مردم در روز، انجمن و مجلس مادام که مردم در آن مجتمعند و چون پراکنده شوند این اسم بر آن اطلاق نمی شود، (اقرب الموارد)، انجمن هنگامی که با هم جمع شده و گفتگو کنند، (ناظم الاطباء)، انجمن، ندوه، ندی، منتدی، ج، اندیه، جج، اندیات، عشیره، کسان: فلیدع نادیه، (قرآن 17/96)، ای عشیرته و التقدیر اهل نادیه، (اقرب الموارد)
دهی است از بخش جغتای شهرستان سبزوار با 171 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و زیره است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، در اصطلاح سیاسی، مسلکی که سعادت بشر را در نابودی حکومتها و قوانین آنها و هرج و مرج و اغتشاش را وسیلۀ پیشرفت بسوی مقصود میداند. (از فرهنگ فارسی معین)
دهی است از بخش جغتای شهرستان سبزوار با 171 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و زیره است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، در اصطلاح سیاسی، مسلکی که سعادت بشر را در نابودی حکومتها و قوانین آنها و هرج و مرج و اغتشاش را وسیلۀ پیشرفت بسوی مقصود میداند. (از فرهنگ فارسی معین)
منادا در فارسی: بانگیده بانگنده ندا داده شده خوانده شده، خبر یا حکمی که جارچی در ملا عام با صدای بلند ابلاغ کند، اسمی که پس از حرف ندا آید: ای مرد، یا حسین، جار زدن توضیح در امثال عبارت} منادی کردند {که در نظم و نثر قدیم آمده بصیغه اسم مفعول - یعنی بفتح دال و الف آخر است - و آن مصدر میمی} نادیه {است و بمعنی ندا میباشد ولی اغلب آنرا} منادی {بصیغه اسم فاعل - یعنی مکسور - خوانند (دکتر خیام پور. نداب 3- 2 ص 2- 101) ندا کننده، جار زننده جارچی
منادا در فارسی: بانگیده بانگنده ندا داده شده خوانده شده، خبر یا حکمی که جارچی در ملا عام با صدای بلند ابلاغ کند، اسمی که پس از حرف ندا آید: ای مرد، یا حسین، جار زدن توضیح در امثال عبارت} منادی کردند {که در نظم و نثر قدیم آمده بصیغه اسم مفعول - یعنی بفتح دال و الف آخر است - و آن مصدر میمی} نادیه {است و بمعنی ندا میباشد ولی اغلب آنرا} منادی {بصیغه اسم فاعل - یعنی مکسور - خوانند (دکتر خیام پور. نداب 3- 2 ص 2- 101) ندا کننده، جار زننده جارچی