بخیل. ممسک. (آنندراج). آنکه ادا نمی کند حق کسی را. لئیم. بخیل. آنکه عطا و بخشش ندارد. (ناظم الاطباء) ، آن که به ادای حق دنگی خود تهاون ورزد. (آنندراج) ، مقابل دهنده. رجوع به دهنده شود
بخیل. ممسک. (آنندراج). آنکه ادا نمی کند حق کسی را. لئیم. بخیل. آنکه عطا و بخشش ندارد. (ناظم الاطباء) ، آن که به ادای حق دنگی خود تهاون ورزد. (آنندراج) ، مقابل دهنده. رجوع به دهنده شود
نگذاشته. نهاده ناشده، نشانده نشده و برقرارنگشته. (ناظم الاطباء) ، نامقدر. که معین و مقدر نشده است. که سرنوشت و روزی نیست: به نانهاده دست نرسد و نهاده هر جا که هست برسد. (گلستان)
نگذاشته. نهاده ناشده، نشانده نشده و برقرارنگشته. (ناظم الاطباء) ، نامقدر. که معین و مقدر نشده است. که سرنوشت و روزی نیست: به نانهاده دست نرسد و نهاده هر جا که هست برسد. (گلستان)
آنکه بکسی یا بچیزی پناه برد. پناهیده. پناه گیرنده. (برهان قاطع). پناه آورده. (آنندراج). زینهاری. زنهاری. ملتجی. جار. مولی: درگذر از جرم که خواهنده ایم چارۀ ما کن که پناهنده ایم. نظامی. ، پناه دهنده. ظاهراً نظامی از پناهنده، ذات باری تعالی را اراده کرده است و این تسامحی است که تنها به نظامی می برازد: پناهنده را یاد کرد از نخست نیت کرد بر کامکاری درست. نظامی
آنکه بکسی یا بچیزی پناه برد. پناهیده. پناه گیرنده. (برهان قاطع). پناه آورده. (آنندراج). زینهاری. زنهاری. ملتجی. جار. مَولی: درگذر از جرم که خواهنده ایم چارۀ ما کن که پناهنده ایم. نظامی. ، پناه دهنده. ظاهراً نظامی از پناهنده، ذات باری تعالی را اراده کرده است و این تسامحی است که تنها به نظامی می برازد: پناهنده را یاد کرد از نخست نیت کرد بر کامکاری درست. نظامی
آن که به کسی یا چیزی پناه برد، زینهاری، ملتجی پناهنده اجتماعی: کسی که به خاطر رواج تعصب دینی یا اجتماعی یا ناامنی و جنگ در میهنش به کشور دیگری پناه می برد پناهنده سیاسی: کسی که به خاطر مبارزه سیاسی و مخالفت با حکومت کشورش به کشور دیگری پناهنده میشود
آن که به کسی یا چیزی پناه برد، زینهاری، ملتجی پناهنده اجتماعی: کسی که به خاطر رواج تعصب دینی یا اجتماعی یا ناامنی و جنگ در میهنش به کشور دیگری پناه می برد پناهنده سیاسی: کسی که به خاطر مبارزه سیاسی و مخالفت با حکومت کشورش به کشور دیگری پناهنده میشود