جدول جو
جدول جو

معنی نادار - جستجوی لغت در جدول جو

نادار
بی چیز، بی پول، فقیر، ناداشت
تصویری از نادار
تصویر نادار
فرهنگ فارسی عمید
نادار(دَ فُ)
مفلس، محتاج، (آنندراج)، مفلس، مقروض، پریشانحال، گدا، بی نوا، تهیدست، فقیر، مسکین، آن که دارای مال و دولت نباشد، (ناظم الاطباء)، فقیر، بی نوا، (فرهنگ نظام)، ارزانی، ندار، مقابل دارا، زمین دار و کشاورز فقیر و بی بضاعت، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نادار
فلیکس تورناشون، نقاش و ادیب فرانسوی که به سال 1820م، در پاریس متولد شده و در سال 1910 در همان شهر از دنیا رفت
لغت نامه دهخدا
نادار
محتاج، مقروض، گدا، تهیدست، بی چیز، فقیر
تصویری از نادار
تصویر نادار
فرهنگ لغت هوشیار
نادار
تهیدست، فقیر. بی نوا، مقابل دارا
تصویری از نادار
تصویر نادار
فرهنگ فارسی معین
نادار
بی چیز، بی نوا، تنگدست، تهی دست، فقیر، مستمند، مفلس، ندار
متضاد: دارا، غنا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دادار
تصویر دادار
(پسرانه)
خالق، عادل، دادگر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازدار
تصویر نازدار
(دخترانه)
آنکه رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نامدار
تصویر نامدار
(پسرانه)
مشهور، دارای آوازه و شهرت بسیار، مشهور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پادار
تصویر پادار
(پسرانه)
ثابت (نگارش کردی: پادار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نامدار
تصویر نامدار
نامی، بنام، نیک نام، معروف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جادار
تصویر جادار
فراخ، باوسعت، دارای جای زیاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکار
تصویر ناکار
از کارافتاده، عاطل و بی اثر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وادار
تصویر وادار
ویژگی آنکه به کاری واداشته شده
وادار کردن: کسی را به کاری برانگیختن، تحریک کردن، مجبور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پادار
تصویر پادار
برقرار، ثابت، پابرجا، پاینده، باقی
پادار شدن: کنایه از پابرجا شدن، استوار شدن
پادار کردن: کنایه از برقرار کردن، پابرجا کردن، در علم حسابداری تامین اعتبار برای هزینه ای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نادان
تصویر نادان
بی عقل، جاهل، بی سواد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادار
تصویر رادار
دستگاهی که با استفاده از امواج تشعشعی محل، ارتفاع و فاصلۀ جسمی را در زمین یا آسمان تعیین می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناداری
تصویر ناداری
فقر، تهی دستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناچار
تصویر ناچار
کنایه از درمانده، بینوا، بیچاره
آنچه یا آنکه وجود آن ضروری یا چاره ناپذیر است، موقعیتی که خروج از آن میسر نیست یا تنها یک راه در پیش رو وجود دارد، لاعلاج، خوٰاهی نخوٰاهی، ناگزرد، ناگزیر، خوٰاه ناخوٰاه، چار و ناچار، لاجرم، به ضرورت، کام ناکام، ناکام و کام، لابد، ناگزران، به ناچار، ناگزر، خوٰاه و ناخوٰاه، لامحاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادار
تصویر دادار
داد دهنده، دادگر، عادل، بخشاینده، آفریننده، آفریدگار، برای مثال جز این بت که هر صبح از این جا که هست / برآرد به یزدان دادار دست (سعدی۱ - ۱۷۹)
یکی از نام ها و صفات باری تعالی، برای مثال هرآن کس که داند که دادار هست / نباشد مگر پاک و یزدان پرست (فردوسی - ۶/۲۲۵)، هنوزت اجل دست خواهش نبست / برآور به درگاه دادار دست (سعدی۱ - ۱۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تادار
تصویر تادار
داغداغان، از درختان جنگلی با برگ های بیضی و دندانه دار و نوک تیز، گل های سبز رنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، از ریشه و پوست آن مادۀ زرد رنگی گرفته می شود و از دانۀ آن هم روغن می گیرند، برگ و ریشۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار می رفته
تاغوت، تا، ته، تی، تادانه، ته دار، تی گیله، تایله، تاه، دغدغان
فرهنگ فارسی عمید
افلاس، فقر، تنگدستی، پریشان حالی، بی بضاعتی، تهیدستی، گدائی، (ناظم الاطباء)، بی چیزی، نیاز، نیازمندی، محتاجی، صفت نادار
لغت نامه دهخدا
(کَ)
قسمی از کفش و پااوزار. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تادار
تصویر تادار
تاقوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادرا
تصویر نادرا
بندرت ندره اتفاقا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادار
تصویر دادار
عادل، دادگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندار
تصویر اندار
از حساب و شمارش کم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادار
تصویر جادار
فراخ وسیع: (اطاق جادار)، رفی که چیز بسیار بتوان درآن جا داد
فرهنگ لغت هوشیار
دستگاهی است که به کمک امواج تشعشعی وضع و فاصله اشیا را معین میکند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پا دارد: مقابل بی پا، برقرار باقی جایگیر متمکن ثابت، معتبر با اعتبار با آبرو، توانگر ثروتمند، باوفا وفادار پایدار در دوستی، چوبدستی چماق عمود، اسب جلد و چابک، روز بیستم از ماههای ملکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناداری
تصویر ناداری
تهیدستی فقر، پریشان حالی بی نوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناچار
تصویر ناچار
مجبور، مکلف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نادان
تصویر نادان
احمق، بی شعور، جاهل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وادار
تصویر وادار
مجبور، مکلف
فرهنگ واژه فارسی سره
افلاس، بی نوایی، تنگدستی، تهی دستی، عسرت، فقر، نداری
متضاد: غنا
فرهنگ واژه مترادف متضاد