جدول جو
جدول جو

معنی ناخوردنی - جستجوی لغت در جدول جو

ناخوردنی
(خوَرْ / خُرْ دَ)
نخوردنی. که قابل خوردن نیست. که خوردن را نشاید. که نبایدش خورد. که نتوان خوردش:
هر آنکو کند کار ناکردنی
غمی بایدش خورد ناخوردنی.
(سندبادنامه ص 179).
چرا از پی سنگ ناخوردنی
کنی داوریهای ناکردنی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
ناخوردنی
غیر قابل خوردنظنچه که خوردن را نشاید هرآن کو کند کار ناکردنی غمی بایدش خورد ناخوردنی. (سندبادنامه) مقابل خوردنی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واخوردن
تصویر واخوردن
تکان خوردن از شنیدن یا دیدن چیزی که برخلاف انتظار، یکه خوردن، از رواج افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکردنی
تصویر ناکردنی
کاری که انجام دادنش سزاوار و شایسته نباشد
فرهنگ فارسی عمید
(دو دَ)
رد شدن. مردود شدن. (یادداشتهای مؤلف) ، یکه خوردن. متحیر شدن. (یادداشتهای مؤلف). آگاه شدن و هوشیار گشتن در چیزی و دقت کردن در آن. (ناظم الاطباء) ، کردن کاری به زحمت، ترحم کردن. (ناظم الاطباء) ، ملاقات کردن. برخوردن. (آنندراج) (بهار عجم) ، غم کسی را خوردن و در فکر کسی شدن. (شعوری)
لغت نامه دهخدا
(سِ تُ دَ)
محونشدنی. که قابل ستردن نیست. که نتوان آن را سترد و محو کرد. رجوع به ستردنی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
مقابل نویدنی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مقابل آهاردنی. رجوع به ناآهاردنی شود
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
نیاوردنی. ناآوریدنی. ناآوردنی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
غیرقابل گواردن. مقابل گواردنی. رجوع به گواردنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نیاغاردنی
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ)
که قابل شخودن نیست. که آن را نتوان شخود. که نباید شخودش. مقابل شخودنی
لغت نامه دهخدا
(سِ پُ دَ)
که سپردنی نیست. مقابل سپردنی. رجوع به سپردنی شود
لغت نامه دهخدا
(سُ دَ)
ناسرائیدنی. که قابل سرودن نباشد. مقابل سرودنی
لغت نامه دهخدا
(شِ / شُ مُ دَ)
که قابل شمردن نیست. که آن را شمارش نتوان کرد. که نامعدود است
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا دَ)
که قابل خواندن نیست. که خواندن را نشاید. که نبایدش خواند. مقابل خواندنی. رجوع به خواندنی شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ دِ)
خوش دل نبودن. غمگینی. صفت ناخوشدل، نارضایتی. بی میلی. اکراه. کراهت: و بدان تاریخ در دست مردمان سیم خوارزم روان شده بود و مردمان آن سیم را به ناخوش دلی گرفتندی. (تاریخ بخارا ص 43). پس نقیب النقبا به ناخوشدلی تمام از بیهق برفت. (تاریخ بیهق)
لغت نامه دهخدا
(دُ دَ)
که درودنی نیست. که قابل درویدن نباشد. که نتوان دروید. مقابل درودنی
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ/ دِ)
حیرت، سرخوردگی. واماندگی، نومیدی. یأس، رد شدن، واپس زدگی. سرکوفتگی و آن اصطلاحی است از اصطلاحات مربوط به مکتب فروید روانشناس اتریشی و عبارت است از فراموش شدن امیال و غرایز که بر اثر ناهماهنگی با مقررات جامعه و ناسازگاری با عقل و امور اخلاقی به شعور باطن یا ناخودآگاه میروند و از صحنۀ روشن ذهن خارج میشوند. رجوع به واخوردن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
نیاوردنی. ناآوردنی. که از در آوردن نیست. مقابل آوردنی. رجوع به آوردنی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
نخوردن. امساک. بر اثر بیماری یا ناداری یا خست از خوردن امساک کردن:
ز ناخوردنش چشم تاریک شد
تن پهلوانیش باریک شد.
فردوسی.
ناخوردنت ار چه دلپذیر است
زین یکدو نواله ناگزیر است.
نظامی.
که ز ناگفتنش خلل زاید
یا ز ناخوردنش بجان آید.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
غیرقابل خریداری. که قابل خریدن نیست. مقابل خریدنی. رجوع به خریدنی شود
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
نخوردن. امساک. رجوع به ناخوردن شود:
در خرج بر خود چنان در مبند
که گردی ز ناخوردگی دردمند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
آنچه که لایق بدن نیست غیرقابل حمل: ... (ببهای گران ضیاع او جمله وهرچه نابردنی بود بخریدند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخورانی
تصویر ناخورانی
نخوردن: (رستگاری تو در چهار چیزاست: ناخورانی و بی خوابی و تنهایی و خاموشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واخوردن
تصویر واخوردن
یکه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکردنی
تصویر ناکردنی
ناشایسته، ناروا، ناسزا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاخوردن
تصویر جاخوردن
از دیدن امری غیر منتظر تعجب کردن یکه خوردن، خود را مغلوب دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابودنی
تصویر نابودنی
آنکه وجود پذیر نیست ممتنع الوجود: (نیست از بودنی و نابودنی و شاید بود که شناخت مردم نگشت. .)، نشدنی: (گفتند (ابن مقفع را) برخیز و بیرون آی که این کارنابودنی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخورده
تصویر ناخورده
آنکه چیزنخورده یا ننوشیده، آنچه که خورده نشده: (وآنچ نا خورده بماند یعنی استخوان. . {مقابل خورده. آنکه چیزی رانخورد: چون خورشید آسمان برنده خوردی پز خلق و ناخورنده. (تحفه العراقین) مقابل خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخوشدلی
تصویر ناخوشدلی
غمگینی نا شادمانی، عدم رضایت اکراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاخوردن
تصویر پاخوردن
((خُ دَ))
فریب خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واخوردن
تصویر واخوردن
((خُ دَ))
یکّه خوردن، دچار شوک شدن، بی رونق شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واخوردگی
تصویر واخوردگی
((خُ دِ))
از رواج و رونق افتادن، رد شدن، سرخوردگی، یأس
فرهنگ فارسی معین
خوردنیبه مفهوم حلال گوشت
فرهنگ گویش مازندرانی