جدول جو
جدول جو

معنی ناخواهری - جستجوی لغت در جدول جو

ناخواهری
(خوا / خا هََ)
خواهر پدری. خواهر مادری. خواهر ابی تنها. خواهر امی تنها
لغت نامه دهخدا
ناخواهری
خواهرپدری، خواهرمادری
تصویری از ناخواهری
تصویر ناخواهری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناخواهان
تصویر ناخواهان
آنکه خواهان کسی یا چیزی نیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگواری
تصویر ناگواری
مطابق میل نبودن، سختی، دشواری، برای مثال با کمال ناگواری ها گوارا کرده است / محنت امروز را اندیشۀ فردای من (صائب - لغت نامه - ناگواری)، بدهضم بودن غذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واخواهی
تصویر واخواهی
اعتراض نسبت به حکمی که در مورد فرد غایب در دادرسی صادر شده، اعتراض نسبت به حکم غیابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناخواه
تصویر ناخواه
نامطلوب، ناخواسته، نخواسته، بی اراده، بی اختیار
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
ناگوار بودن. ناگوار شدن. دژگواری. وخامت، نامطبوعی. تحمل ناپذیری. تلخی:
با کمال ناگواری ها گوارا کرده است
محنت امروز را اندیشۀ فردای من.
صائب.
، امتلاء. سنگینی معده. تخمه، بدهضمی.
- ناگواری طعام، برده. کظه. عسیرالهضم بودن آن
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
بی میل و اراده. بی اختیار. بی خواست. (ناظم الاطباء). ناخواسته. (فرهنگ نظام). کنایه از کاری بود که نه بخواست و اختیار کسی به فعل آید. (انجمن آرا). بدون اراده. کراههً. اجباراً. به طور عدم میل و رغبت. (ناظم الاطباء). کرهاً.
- خواه و ناخواه، طوعاً و کرهاً.
- ناخواه کسی، برخلاف میل او. به خلاف خواست او. علی رغم او:
آن چنان کز عطسه ای و خامیاز
این دهان گردد به ناخواه تو باز.
مولوی.
که کسی ناخواه او و رغم او
گردد اندر ملکت او حکم جو.
مولوی.
چون کسی ناخواه وی بر وی براند
خاربن در باغ ملک او نشاند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
صعوبت. دشواری، عسرت. خشونت. زمختی. درشتی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
زهد. (منتهی الارب). کراهت. نفرت. (یادداشت مؤلف). بی رغبت شدن. نخواستن. عمل ناخواهان
لغت نامه دهخدا
(دَ بِ رَ دَ / دِ)
ناخوش. نادلپسند. غیرمطلوب. (ناظم الاطباء) ، ناخواه. بی میل. که خواستار نیست: هر چند دل سلطان ناخواهان است اریارق را و غازی را خواهان. (تاریخ بیهقی ص 320)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
عمل واخواست. (واژه های نو فرهنگستان). اعتراض. (فرهنگ رازی). رجوع به واخواست و واخواستن شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُو هََ)
حالت بی شوهری و بی نکاحی زن و مجردی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناخوار
تصویر ناخوار
مشکل، دشوار، ناهموار، غلیظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخواه
تصویر ناخواه
بی اختیار، بدون میل و اراده
فرهنگ لغت هوشیار
ناگواربودن، تحمل ناپذیری: باتمام ناگواریها گوارا کرده است محنت امروز را اندیشه فردای من. (صائب لغ)، امتلا معده تخمه، بدهضمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخواهان
تصویر ناخواهان
آنکه خواستارنیست بی میل: (هرچند که دل سلطان ناخواهان است اریارق را و غازی را خواهان... {نادلپسند غیر مطلوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخواری
تصویر ناخواری
درشتی خشونت، اشکال صعوبت، آشفتگی (زلف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واخواهی
تصویر واخواهی
((خا))
بازخواست، اعتراض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناگواری
تصویر ناگواری
خطر
فرهنگ واژه فارسی سره
اعتراض، پرخاش، رد، نکول
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یکباره، ناگهانی بی خبر
فرهنگ گویش مازندرانی