جدول جو
جدول جو

معنی ناخواه

ناخواه(خوا / خا)
بی میل و اراده. بی اختیار. بی خواست. (ناظم الاطباء). ناخواسته. (فرهنگ نظام). کنایه از کاری بود که نه بخواست و اختیار کسی به فعل آید. (انجمن آرا). بدون اراده. کراههً. اجباراً. به طور عدم میل و رغبت. (ناظم الاطباء). کرهاً.
- خواه و ناخواه، طوعاً و کرهاً.
- ناخواه کسی، برخلاف میل او. به خلاف خواست او. علی رغم او:
آن چنان کز عطسه ای و خامیاز
این دهان گردد به ناخواه تو باز.
مولوی.
که کسی ناخواه او و رغم او
گردد اندر ملکت او حکم جو.
مولوی.
چون کسی ناخواه وی بر وی براند
خاربن در باغ ملک او نشاند.
مولوی
لغت نامه دهخدا