جدول جو
جدول جو

معنی ناخجسته - جستجوی لغت در جدول جو

ناخجسته
(خُ جَ تَ / تِ)
شوم. بدقدم. نافرخنده. مشئوم. نحس. نامبارک. نامیمون. منحوس. که خجسته و فرخنده نیست: جغد را نفرین کرد و برین واسطه مردمان عجم او را شوم دانند بانگ ناخجسته واﷲ که او را هیچ گناه نباشد. (قصص الانبیاء ص 33).
از پیل و بوم شوم تر و ناخجسته تر
دیدار روی اوست به سیصدهزار بار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
ناخجسته
نحس، شوم، نامبارک، منحوس
تصویری از ناخجسته
تصویر ناخجسته
فرهنگ لغت هوشیار
ناخجسته
نا میمون، نامیمون، نامبارک
تصویری از ناخجسته
تصویر ناخجسته
فرهنگ واژه فارسی سره
ناخجسته
بدیمن، شوم، ناهمایون، نحس
متضاد: خجسته
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناخواسته
تصویر ناخواسته
طلب نشده، بدون خواهش، درخواست نشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخجسته
تصویر فرخجسته
خجسته، میمون، مبارک، برای مثال این غم دل برد یک ره چون هزیمت گشت برد / فرخجسته فر فروردین پدید آورد ورد (غضایری - شاعران بی دیوان - ۴۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوخاسته
تصویر نوخاسته
تازه برخاسته، نوجوان، در علم زیست شناسی نهال تازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواجسته
تصویر نواجسته
باغی که درختان آن را تازه کاشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
(فَ / فُدَ / دِ)
نجسته. جستجو نکرده. طلب نکرده. نطلبیده. در پی جست و جو برنیامده:
ناجسته به آن چیز که آن با تو نماند
بشنو سخن خوب و مکن کار به صفرا.
ناصرخسرو.
در جستجوی حق شو و شبگیر کن از آنک
ناجسته خاک ره بکف آید نه کیمیا.
خاقانی.
به باران مژه در ابر می جستم وصالش را
کنون ناجسته دربارم چنان آمد که من خواهم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
فطیر. (صراح). ورنیامده (خمیر) : خمیر این سخن فطیر است ناخاسته و زلف این عروس مشوش است ناپیراسته. (سندبادنامه ص 140)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ تَ / تِ)
آستان در خانه. (برهان قاطع). شاهدی برای این معنی جز بیتی از لطیفی نام که مجعول بنظر می آید یافت نشد. (شعوری) (آنندراج) ، دراز و خودسر و خودرأی. مؤنث: خدباء
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ / دِ)
گرفتار. کسی که خلاص نیافته است. مقابل جسته به معنی رها و خلاص یافته و جهیده، نجسته. رها نشده. نجهیده:
ناجسته ز فکرتت روانتر
تیری ز کمان آفرینش.
؟
لغت نامه دهخدا
(کِ)
بی زخم. سالم. مقابل خسته به معنی زخمی. رجوع به خسته شود
لغت نامه دهخدا
(خِ تَ / تِ)
ریسمان باریک. (ناظم الاطباء). نخ نازک. (فرهنگ شعوری) :
دو دستش بند با ناخسته کرده
که با داغ جگر دل خسته کرده.
میرنظمی (از شعوری)
لغت نامه دهخدا
قطع ناشده متوالی پیاپی: برتو دوام نعمت حق ناگسسته باد، وزمن دوام نعمت توبادناگسل. (سوزنی) مقابل گسسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخواسته
تصویر ناخواسته
بدون تقاضا، خواهش نکرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخجسته
تصویر فرخجسته
فرخ، خجسته، میمون و مبارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخسته
تصویر ناخسته
سالم، بدون زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجسته
تصویر ناجسته
طلب نکرده، جستجو نکرده مقابل رها و خلاص یافته و جهیده، رها نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخاسته
تصویر ناخاسته
آنکه ازجای بلندنشده، ورنیامده (خمیر) : (خمیر این سخن فطیر است ناخاسته و زلف این عروس مشوش است ناپیراسته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوخاسته
تصویر نوخاسته
نورسته، نودمیده، تازه برخاسته و بلند شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوخاسته
تصویر نوخاسته
((نُ تِ))
نوجوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناخواسته
تصویر ناخواسته
((خا تِ))
برخلاف اراده و خواست شخصی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناخواسته
تصویر ناخواسته
آلتن، اجباری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناخواسته
تصویر ناخواسته
Unsolicited, Unwittingly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناخواسته
تصویر ناخواسته
non sollicité, involontairement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناخواسته
تصویر ناخواسته
não solicitado, inconscientemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناخواسته
تصویر ناخواسته
niezamówiony, nieświadomie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناخواسته
تصویر ناخواسته
непрошеный , невольно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناخواسته
تصویر ناخواسته
непроханий , ненавмисно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناخواسته
تصویر ناخواسته
ongevraagd, onbewust
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناخواسته
تصویر ناخواسته
unaufgefordert, unbewusst
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناخواسته
تصویر ناخواسته
no solicitado, involuntariamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناخواسته
تصویر ناخواسته
non richiesto, inconsapevolmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناخواسته
تصویر ناخواسته
अनचाहा , अनजाने में
دیکشنری فارسی به هندی