جدول جو
جدول جو

معنی ناخاه - جستجوی لغت در جدول جو

ناخاه
از دهات دهستان گیسکان بخش برازجان شهرستان بوشهر است، درهیجده هزارگزی مشرق برازجان و در دامنۀ غربی کوه گیسکان واقع است، کوهستانی است و هوائی معتدل و مالاریاخیز دارد، سکنۀ آنجا 143 تن است و فارسی را به لهجۀ ترکی تکلم میکنند، آبش از چشمه و چاه است و محصولش غلات و بادام و شغل مردمش زراعت و قالی بافی است، راه فرعی دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ص 231)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناگاه
تصویر ناگاه
بی وقت، بی موقع، بی خبر، ناگهان، بی جا
به ناگاه: ناگهان، ناگهانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناخواه
تصویر ناخواه
نامطلوب، ناخواسته، نخواسته، بی اراده، بی اختیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناخنه
تصویر ناخنه
ناخنک، ریزۀ گوشت سفت که در سر انگشت پیدا می شود
فرهنگ فارسی عمید
نانخواه، (از تذکرۀ ضریر انطاکی)، نانخه، نانوخیه، سیاه دانه، شونیز، زنیان، رجوع به نانخواه شود
لغت نامه دهخدا
موی پیشانی به لغت مردم طی، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از معجم متن اللغه)، رجوع به ناصیه شود
لغت نامه دهخدا
در تداول، ناهموار، درشت، زمخت، خشن، نتراشیده، نخراشیده، ناهنجار، قلمبه
لغت نامه دهخدا
مقابل خام، رجوع به خام شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
ربان. (مهذب الاسماء). ناخدا. رجوع به ناخدا شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
ناخذا و ناخذاه وناخذای مأخوذ از فارسی، ناخدا و خداوند کشتی و جهاز. (از ناظم الاطباء). صاحب و خداوند ناو. (آنندراج) (منتهی الارب). ثم اشتقوا منها الفعل فقالوا: تنخّذ، یعنی ناخدا گردید. (منتهی الارب). ج، نواخذه
لغت نامه دهخدا
(خِ رَ)
تأنیث ناخر. رجوع به ناخر شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
گویا واحد اندازه ای باشد:
همه کوی و بازار گشتن گرفت
بهر جای بتخانه ای بد شگفت
یکی بتکده دید ساده ز سنگ
چهل ناخشه هر یک اربیر رنگ.
(گرشاسب نامه ص 400).
به هر ناخشه بر چهل لاد نیز
ز جزع و رخام و ز هرگونه چیز.
(گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
بی میل و اراده. بی اختیار. بی خواست. (ناظم الاطباء). ناخواسته. (فرهنگ نظام). کنایه از کاری بود که نه بخواست و اختیار کسی به فعل آید. (انجمن آرا). بدون اراده. کراههً. اجباراً. به طور عدم میل و رغبت. (ناظم الاطباء). کرهاً.
- خواه و ناخواه، طوعاً و کرهاً.
- ناخواه کسی، برخلاف میل او. به خلاف خواست او. علی رغم او:
آن چنان کز عطسه ای و خامیاز
این دهان گردد به ناخواه تو باز.
مولوی.
که کسی ناخواه او و رغم او
گردد اندر ملکت او حکم جو.
مولوی.
چون کسی ناخواه وی بر وی براند
خاربن در باغ ملک او نشاند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(خُ نَ / نِ)
ظفر. ظفره. (مهذب الاسماء). مرضی است از امراض چشم و آن گوشتی باشد که در گوشۀ چشم بهم میرسد و بتدریج تمام چشم را می گیرد. گویند از نگاه کردن به ستارۀ سهیل آن کوفت برطرف می شود. و آنچه در چشم آدمی بهم میرسد اگر علاج نکنند زیاده گردد و آنچه در چشم اسب و استر بهم رسد اگر در ساعت نبرند هلاک سازد. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری). گوشت پاره ای که در گوشۀ چشم پدید آید و بتدریج همه چشم را فرا گیرد. (ناظم الاطباء) :
هر چه در چشم عمر ناخنه بود
ناخن قهر تو عیان برداشت.
مجیر بیلقانی.
جهان به چشمی ماند در او سیاه و سپید
سپید ناخنه دار و سیاه نابینا.
خاقانی.
تن چو ناخن شد استخوانم از آنک
بخت را ناخنه بچشم برست.
خاقانی.
ترسم که بچشم ابلق عمر
از ناخنه استخوان ببینم.
خاقانی.
چشم بهی مدار که در چشم روزگار
آن ناخنه که بود بدل شد به استخوان.
خاقانی.
منکران فضل را جز ناخنه ناخن مباد
کز چنین سگ مردمان باشد دریغ این استخوان.
نظامی.
در چشم تو چون ناخنه پیدا باشد
از بهر تو تشویش مهیا باشد.
چیزی که در این مرض بود فایده مند
در نزدیک حکیم روشنایا باشد (؟)
یوسفی حکیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناگاه
تصویر ناگاه
بی خبر، فوراً، بیکبار، غافل، ناگه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخار
تصویر ناخار
ناهموار درشت نتراشیده و نخراشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخام
تصویر ناخام
آنچه که خام نباشدمقابل خام. ناخجسته. شوم بدیمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخداه
تصویر ناخداه
پارسی تازی گشته ناخدا خداوند ناو
فرهنگ لغت هوشیار
ناخن کوچک، گوشه ناخن که بلند شده در گوشت فرو رود، گیاهی است دوساله ازتیره سبزی آساهاو از دسته شبدرها که معمولا در دشتها و در کنار جاده ها روییده میشود. برگهایش مرکب ازسه برگچه دندانه دارو گلهایش کوچک و برنگ زرد و معطر میباشند. میوه آن بصورت نیام و بی کرک و برنگ مایل به سبز است و درآن نیزیک تا دو دانه قرارگرفته است. معمولا در موقعی که گلها در گیاه ظاهر میشوند ساقه گل دار آنرا چیده پس از خشک شدن بمعرض فروش میرسانند. در گیاه خشک شده کومارین واسید ملی لوتیک و مواد معطر یافت میشود. دم کرده پنج تاده درهزارگلهای این گیاه در مداوای تورم چشم و رفع التهاب کناره آزاد پلکها و همچنین بصورت کمپرس درباد سرخ بکارمیرود. این گیاه دراکثر نقاط دنیا ازجمله ایران بفراوانی میروید شبدرعطری اکلیل الملک: گیاه قیصر، عارضه ای که بصورت غشائی مثلثی شکل از نسج ملتحمه معمولادر گوشه داخلی یکی از چشم ها پدیدار میشود و بطرف قرنیه نمو میکند و دید چشم را مانع میگردد. معالجه اش معمولا قطع این پرده باعمل جراحی است ظفره ظفره چشم ناخنه: شمع محفل کنم آن دم که دل روشن را ماه نوناخنک دیده شودروزن را. (عارف کاشانی)، قلمی است زرگران را که سرش بشکل ناخن است، عمل گرفتن چیزی بوسیله دو ناخن، چیزی را خرده خرده برداشتن (و خوردن) چنانکه کسی قبل از موقع ناهار باشپزخانه آید و تعداد کمی از غذا بردارد و بخورد، عمل ربودن و خوردن چیزی اندک. ناخنک بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخواه
تصویر ناخواه
بی اختیار، بدون میل و اراده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگاه
تصویر ناگاه
بی خبر، بی موقع، ناگهان، ناگه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناخنه
تصویر ناخنه
((خُ ن))
گوشت زایدی که در گوشه چشم بوجود می آید
فرهنگ فارسی معین
بناگاه، نابهنگام، ناگه، ناگهان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناخوش، بیمار
فرهنگ گویش مازندرانی