در تداول عامه، کسی که به حق راضی نشود. کسی که به حرف حساب گردن ننهد. - آدم ناحسابی،کسی که حق و حساب نمیداند. که حرف حساب نمی زند. آشفته کار. زورگو. مقابل حسابی. رجوع به حسابی شود. - حرف ناحسابی، سخنی که درست و بحق و عادلانه نباشد. حرف زور
در تداول عامه، کسی که به حق راضی نشود. کسی که به حرف حساب گردن ننهد. - آدم ناحسابی،کسی که حق و حساب نمیداند. که حرف حساب نمی زند. آشفته کار. زورگو. مقابل حسابی. رجوع به حسابی شود. - حرف ناحسابی، سخنی که درست و بحق و عادلانه نباشد. حرف زور
عمل ناحفاظ. بی احتیاطی. رعایت احتیاط نکردن: چگونه ست و این ناحفاظی ز چیست حفاظ شما را تولا به کیست ؟ نظامی. ، بدکاری. بی شرمی. بی حیائی. بی عفتی. نداشتن تقوی. ناپرهیزگاری. بی ناموسی. در ناموس دیگران طمع کردن. فسق. فجور: و از باب حفاظ تا او [یعقوب لیث] بود هرگز به وجه ناحفاظی به هیچکس ننگرید نه زی زن و نه زی غلام. (تاریخ سیستان). نه خرد باشد و نه حمیت که مرا چنان خداوندی دارد که چندین نگرش کند به دست کسی فگند [ن] که خدای داند [او] بر من [چه] ناحفاظی کند. (تاریخ سیستان). این چه بی ادبی است انگشت ناحفاظی بر دست غلامان سلطان فشردن ؟ (تاریخ بیهقی ص 417). شرم از ناحفاظی و فحش و دروغ گفتن دار. (قابوسنامه). مغ که از رخ نقاب شرم انداخت ناحفاظی بمادر اندازد. خاقانی. فرستادند سوی بیستونش شده بر ناحفاظی رهنمونش. نظامی
عمل ناحفاظ. بی احتیاطی. رعایت احتیاط نکردن: چگونه ست و این ناحفاظی ز چیست حفاظ شما را تولا به کیست ؟ نظامی. ، بدکاری. بی شرمی. بی حیائی. بی عفتی. نداشتن تقوی. ناپرهیزگاری. بی ناموسی. در ناموس دیگران طمع کردن. فسق. فجور: و از باب حفاظ تا او [یعقوب لیث] بود هرگز به وجه ناحفاظی به هیچکس ننگرید نه زی زن و نه زی غلام. (تاریخ سیستان). نه خرد باشد و نه حمیت که مرا چنان خداوندی دارد که چندین نگرش کند به دست کسی فگند [ن] که خدای داند [او] بر من [چه] ناحفاظی کند. (تاریخ سیستان). این چه بی ادبی است انگشت ناحفاظی بر دست غلامان سلطان فشردن ؟ (تاریخ بیهقی ص 417). شرم از ناحفاظی و فحش و دروغ گفتن دار. (قابوسنامه). مغ که از رخ نقاب شرم انداخت ناحفاظی بمادر اندازد. خاقانی. فرستادند سوی بیستونش شده بر ناحفاظی رهنمونش. نظامی