معنی بدحسابی - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با بدحسابی
بیحسابی
- بیحسابی
- بیشماری بسیاری، عدم صحت نادرستی، بیهودگی، ظلم ستم
فرهنگ لغت هوشیار
بدحساب
- بدحساب
- کسی که در داد و ستد با مردم راست و درست نباشد، آنکه بدهی خود را به موقع ندهد
فرهنگ فارسی عمید
بدحساب
- بدحساب
- خصوصیات کسی که حساب و کتاب درستی ندارد و بدهی خود را به موقع پرداخت نمی کند
فرهنگ فارسی معین
بدحساب
- بدحساب
- آنکه در معاملات خود، درستی را پیشه نسازد. آنکه وام خود را بموقع و بسهولت نپردازد. مقابل خوش حساب. (فرهنگ فارسی معین) ، دشمنی. کینه ورزی
لغت نامه دهخدا
بد حساب
- بد حساب
- بد شمار آنکه در معاملات خود درستی را پیشه نسازد آنکه وام خود را بموقع و بسهولت نپردازد مقابل خوش حساب
فرهنگ لغت هوشیار