جدول جو
جدول جو

معنی ناحفاظی

ناحفاظی
(حِ)
عمل ناحفاظ. بی احتیاطی. رعایت احتیاط نکردن:
چگونه ست و این ناحفاظی ز چیست
حفاظ شما را تولا به کیست ؟
نظامی.
، بدکاری. بی شرمی. بی حیائی. بی عفتی. نداشتن تقوی. ناپرهیزگاری. بی ناموسی. در ناموس دیگران طمع کردن. فسق. فجور: و از باب حفاظ تا او [یعقوب لیث] بود هرگز به وجه ناحفاظی به هیچکس ننگرید نه زی زن و نه زی غلام. (تاریخ سیستان). نه خرد باشد و نه حمیت که مرا چنان خداوندی دارد که چندین نگرش کند به دست کسی فگند [ن] که خدای داند [او] بر من [چه] ناحفاظی کند. (تاریخ سیستان). این چه بی ادبی است انگشت ناحفاظی بر دست غلامان سلطان فشردن ؟ (تاریخ بیهقی ص 417). شرم از ناحفاظی و فحش و دروغ گفتن دار. (قابوسنامه).
مغ که از رخ نقاب شرم انداخت
ناحفاظی بمادر اندازد.
خاقانی.
فرستادند سوی بیستونش
شده بر ناحفاظی رهنمونش.
نظامی
لغت نامه دهخدا