نجات نیافته و خلاص نشده، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، بنده، مقید، غیر معتق، که مختار ومخیر نیست، بد اصل و بد نژاد، (ناظم الاطباء)، نانجیب که اصالت ندارد، کنایه از مرد لئیم بخلاف آزاد مرد که سخی است، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، فرومایه، سرافکنده
نجات نیافته و خلاص نشده، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، بنده، مقید، غیر معتق، که مختار ومخیر نیست، بد اصل و بد نژاد، (ناظم الاطباء)، نانجیب که اصالت ندارد، کنایه از مرد لئیم بخلاف آزاد مرد که سخی است، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، فرومایه، سرافکنده
ضروری آنچه یا آنکه وجود آن ضروری یا چاره ناپذیر است، موقعیتی که خروج از آن میسر نیست یا تنها یک راه در پیش رو وجود دارد، خوٰاهی نخوٰاهی، چار و ناچار، به ضرورت، لاعلاج، ناگزیر، ناکام و کام، ناچار، لاجرم، کام ناکام، خوٰاه و ناخوٰاه، به ناچار، ناگزران، ناگزر، لابدّ، خوٰاه ناخوٰاه، لامحاله برای مثال باد همچون آسمان و آفتاب / در نظام کل وجودش ناگزرد (انوری - ۱۳۰)
ضروری آنچه یا آنکه وجود آن ضروری یا چاره ناپذیر است، موقعیتی که خروج از آن میسر نیست یا تنها یک راه در پیش رو وجود دارد، خوٰاهی نَخوٰاهی، چار و ناچار، بِه ضَرورَت، لاعَلاج، ناگُزیر، ناکام و کام، ناچار، لاجَرَم، کام ناکام، خوٰاه و ناخوٰاه، بِه ناچار، ناگُزِران، ناگُزِر، لابُدّ، خوٰاه ناخوٰاه، لامَحالِه برای مِثال باد همچون آسمان و آفتاب / در نظام کل وجودش ناگزرد (انوری - ۱۳۰)
ویران شده، خراب شده، (ناظم الاطباء)، مقابل کلمه آباد، بایر، خراب، ویران، ویرانه: تخریب، ناآباد کردن چیزی را، خربه، جای ویران و ناآباد، اخربه ، ناآباد گردانید او را، (منتهی الارب)، و رجوع به آباد شود
ویران شده، خراب شده، (ناظم الاطباء)، مقابل کلمه آباد، بایر، خراب، ویران، ویرانه: تخریب، ناآباد کردن چیزی را، خَرِبَه، جای ویران و ناآباد، اَخْرَبَه ُ، ناآباد گردانید او را، (منتهی الارب)، و رجوع به آباد شود
ده کوچکی است از دهستان براآن بخش حومه شهرستان اصفهان، در 21 هزارگزی جنوب شرقی اصفهان و 16 هزارگزی جادۀ شوسۀ سابق یزد واقع است و 24 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
ده کوچکی است از دهستان براآن بخش حومه شهرستان اصفهان، در 21 هزارگزی جنوب شرقی اصفهان و 16 هزارگزی جادۀ شوسۀ سابق یزد واقع است و 24 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
نامجرب بی تجربه ناشی: برمردم نا آزموده ایمن مباش و آزموده از دست مده... {مقابل آزموده، امتحان نکرده: مخورآب نا آزموده نخست بدیگردهانی کن آن بازجست. (نظامی)
نامجرب بی تجربه ناشی: برمردم نا آزموده ایمن مباش و آزموده از دست مده... {مقابل آزموده، امتحان نکرده: مخورآب نا آزموده نخست بدیگردهانی کن آن بازجست. (نظامی)
گیاه بی گل عدیم الفلقه. نهانزا. یا نهانزادان. شاخه عظیمی از گیاهان که فاقد گل و میوه هستند و شامل رده ریسه داران و بر یوفیت ها (خزه ها هپایتک ها) و نهانزادان آوندی میشوند: عدیم الفلقات بی لپه ها. یا نهان زادان آوندی. راسته ای از گیاهان نهانزاد که از سایر نهانزادان کامل ترند یعنی در ساختمان بدن آنها بافت های خاصی جهت اعمال مختلف حیاتی از جمله عبور مواد غذایی (بصورت عروق چوبی و غربالی) بوجود آمده است ولی مانند نهانزادان دیگر فاقد گل و میوه میباشند. این راسته از گیاهان را به سه دسته تقسیم میکنند: سرخس ها، دم اسبیان، پنجه گرگها. یا نهان زاد آوندی. گیاهی که فاقد گل و میوه باشد ولی دارای عروق و بافتهای خاصی جهت اجرای اعمال مختلف حیاتی از جمله جریان مواد غذایی در بدن خود باشد، مانند سرخس دم اسب پنجه گرگ: مخفی التناسل وعائی
گیاه بی گل عدیم الفلقه. نهانزا. یا نهانزادان. شاخه عظیمی از گیاهان که فاقد گل و میوه هستند و شامل رده ریسه داران و بر یوفیت ها (خزه ها هپایتک ها) و نهانزادان آوندی میشوند: عدیم الفلقات بی لپه ها. یا نهان زادان آوندی. راسته ای از گیاهان نهانزاد که از سایر نهانزادان کامل ترند یعنی در ساختمان بدن آنها بافت های خاصی جهت اعمال مختلف حیاتی از جمله عبور مواد غذایی (بصورت عروق چوبی و غربالی) بوجود آمده است ولی مانند نهانزادان دیگر فاقد گل و میوه میباشند. این راسته از گیاهان را به سه دسته تقسیم میکنند: سرخس ها، دم اسبیان، پنجه گرگها. یا نهان زاد آوندی. گیاهی که فاقد گل و میوه باشد ولی دارای عروق و بافتهای خاصی جهت اجرای اعمال مختلف حیاتی از جمله جریان مواد غذایی در بدن خود باشد، مانند سرخس دم اسب پنجه گرگ: مخفی التناسل وعائی