جدول جو
جدول جو

معنی ناآزاد - جستجوی لغت در جدول جو

ناآزاد
نجات نیافته و خلاص نشده، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، بنده، مقید، غیر معتق، که مختار ومخیر نیست، بد اصل و بد نژاد، (ناظم الاطباء)، نانجیب که اصالت ندارد، کنایه از مرد لئیم بخلاف آزاد مرد که سخی است، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، فرومایه، سرافکنده
لغت نامه دهخدا
ناآزاد
بنده برده، نجات نیافته، بداصل بد نژاد نانجیب، لئیم مقابل آزد
تصویری از ناآزاد
تصویر ناآزاد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوشزاد
تصویر نوشزاد
(دخترانه)
زاده جاوید، بشادی زائیده شده، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهزاد
تصویر ماهزاد
(دخترانه)
زاده ماه، زاده ماه، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیوزاد
تصویر نیوزاد
(پسرانه)
پهلوان زاده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناگزرد
تصویر ناگزرد
ضروری
آنچه یا آنکه وجود آن ضروری یا چاره ناپذیر است، موقعیتی که خروج از آن میسر نیست یا تنها یک راه در پیش رو وجود دارد، خوٰاهی نخوٰاهی، چار و ناچار، به ضرورت، لاعلاج، ناگزیر، ناکام و کام، ناچار، لاجرم، کام ناکام، خوٰاه و ناخوٰاه، به ناچار، ناگزران، ناگزر، لابدّ، خوٰاه ناخوٰاه، لامحاله برای مثال باد همچون آسمان و آفتاب / در نظام کل وجودش ناگزرد (انوری - ۱۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامراد
تصویر نامراد
کسی که به مراد و مقصود خود نرسیده، ناکام، محروم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازاد
تصویر نازاد
سترون، عقیم، نازا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناآگاه
تصویر ناآگاه
بی خبر، بی تجربه، ناگاه، غفلتاً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناآرام
تصویر ناآرام
بی آرام، بی قرار، پرتلاطم
فرهنگ فارسی عمید
ویران شده، خراب شده، (ناظم الاطباء)، مقابل کلمه آباد، بایر، خراب، ویران، ویرانه: تخریب، ناآباد کردن چیزی را، خربه، جای ویران و ناآباد، اخربه ، ناآباد گردانید او را، (منتهی الارب)، و رجوع به آباد شود
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان براآن بخش حومه شهرستان اصفهان، در 21 هزارگزی جنوب شرقی اصفهان و 16 هزارگزی جادۀ شوسۀ سابق یزد واقع است و 24 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
عقیم، بی بار و بر، (ناظم الاطباء)، نازا، نازاینده، سترون، عقیم:
گاو نازاد گشت زاینده
آب در جویها فزاینده،
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناآهار
تصویر ناآهار
آنکه چیزی نخورده
فرهنگ لغت هوشیار
ناگزیرضروری ناگزران: باد همچون آسمان وآفتاب در نظام کل وجودش ناگزرد. (انوری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآماده
تصویر ناآماده
نامهیا نامستعد مقابل آماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآگاه
تصویر ناآگاه
نامطلع، خفته، بی تجربه
فرهنگ لغت هوشیار
نامجرب بی تجربه ناشی: برمردم نا آزموده ایمن مباش و آزموده از دست مده... {مقابل آزموده، امتحان نکرده: مخورآب نا آزموده نخست بدیگردهانی کن آن بازجست. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه آرام و سکون ندارد، شتابنده عجول، ناآسوده بیقرار، ناامن پرآشوب مقابل آرام
فرهنگ لغت هوشیار
زاییده نشده متولد نگشته: ز تف سنان تو نازاده دشمن ز بیم سنان تو ناید بمحشر. (ازرقی المعجم)، آنکه بچه نزاده: گر نبایدت بزادن بگرایم من همچنین باشم و نازاده بیایم من. (منوچهری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامراد
تصویر نامراد
محروم، نا امید، مایوس
فرهنگ لغت هوشیار
گیاه بی گل عدیم الفلقه. نهانزا. یا نهانزادان. شاخه عظیمی از گیاهان که فاقد گل و میوه هستند و شامل رده ریسه داران و بر یوفیت ها (خزه ها هپایتک ها) و نهانزادان آوندی میشوند: عدیم الفلقات بی لپه ها. یا نهان زادان آوندی. راسته ای از گیاهان نهانزاد که از سایر نهانزادان کامل ترند یعنی در ساختمان بدن آنها بافت های خاصی جهت اعمال مختلف حیاتی از جمله عبور مواد غذایی (بصورت عروق چوبی و غربالی) بوجود آمده است ولی مانند نهانزادان دیگر فاقد گل و میوه میباشند. این راسته از گیاهان را به سه دسته تقسیم میکنند: سرخس ها، دم اسبیان، پنجه گرگها. یا نهان زاد آوندی. گیاهی که فاقد گل و میوه باشد ولی دارای عروق و بافتهای خاصی جهت اجرای اعمال مختلف حیاتی از جمله جریان مواد غذایی در بدن خود باشد، مانند سرخس دم اسب پنجه گرگ: مخفی التناسل وعائی
فرهنگ لغت هوشیار
نالایق ناسزاوارغیرمستحق، نانجیب فرومایه، جمع ناسزایان ناسزاآن (قد) مقابل سزاسزاوار، کاربد ناصواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهزاد
تصویر شاهزاد
فرزند شاه شاهپور شاپور شهزاده، جمع شاهزادگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نا آباد
تصویر نا آباد
خراب ویران آباد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ما زاد
تصویر ما زاد
بر احتیاج فزونی زیاده آنچه باقی ماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تن آزاد
تصویر تن آزاد
آسوده، تندرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاکزاد
تصویر خاکزاد
آدم که از خاک آفریده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جایزاد
تصویر جایزاد
موطن، میهن، مولد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکزاد
تصویر پاکزاد
حلالزاده، پاکنژاد
فرهنگ لغت هوشیار
نازاینده سترون عقیم: گاو نازاد گشت زاینده آب در جویها فزاینده. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرآزاد
تصویر سرآزاد
نجات یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاکزاد
تصویر پاکزاد
نجیب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناآگاه
تصویر ناآگاه
بی خبر، جاهل
فرهنگ واژه فارسی سره
خراب، مخروبه، نامجهز، ویران، ویرانه
متضاد: آبادان معمور
فرهنگ واژه مترادف متضاد