جدول جو
جدول جو

معنی نئاد - جستجوی لغت در جدول جو

نئاد
(نَ)
بلا. سختی. رنج. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). داهیه. (اقرب الموارد). نئادی. داهیه. (معجم متن اللغه) (المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نماد
تصویر نماد
هر شیء، شخص، دکور یا عملی که در عین حال که معنایی صریح دارد، از اهمیت و معنایی ضمنی نیز برخوردار است. برای مثال سورتمه ای که نام آن رزباد بود، در فیلم همشهری کین (1941- Citizen Kane) ساخته ارسن ولز. این سورتمه نمادی از کودکی و معصومیت شخصیت اصلی فیلم بود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از نفاد
تصویر نفاد
نیست شدن، نابود شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نماد
تصویر نماد
نشانه یا علامتی با معنای خاص، سمبل، در ریاضیات هر نشانه یا حرفی که برای نشان دادن کمیت، عمل یا رابطه ای به کار می رود مانند ÷ و ×
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاد
تصویر نقاد
منتقد آثار ادبی، جداکنندۀ خوب از بد، کسی که درم و دینار را وارسی کند و سره و ناسره را از هم جدا کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
نهادن، سرشت، طبیعت، برای مثال خدای عرش جهان را چنین نهاد «نهاد» / که گاه مردم شادان و گه بود ناشاد (رودکی - ۴۹۵)، ضمیر، دل، سازمان، مؤسسه، بنیان، اساس، در علوم ادبی مسندٌالیه، روش، طرز، راه ورسم، مراسم، آیین، آداب، مقام، پایگاه، قرار، مواضعه
بافت
ادا کردن، پرداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نژاد
تصویر نژاد
اقوامی که از لحاظ اصل و نسب و علامات ظاهری، از قبیل رنگ پوست بدن و قیافه و استخوان بندی و خصوصیات روحی و اخلاقی با هم مشابهت دارند، اصل، نسب، سرشت
نژاد زرد: مجموع افرادی که پوست بدنشان زرد است و در آسیای شرقی و جنوب شرقی سکنی دارند
نژاد سرخ: شامل بومیان امریکا بوده و اکنون نسل آن ها در شرف انقراض است
نژاد سفید: مجموع افرادی که پوست بدن آن ها سفید است و در قسمت عمدۀ اروپا و امریکا و آسیای غربی و جنوبی و افریقای شمالی و جنوبی زندگی می کنند
نژاد سیاه: مجموع افرادی که پوست بدنشان سیاه است و در افریقای مرکزی و شرقی به سر می برند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
داهیه. (معجم متن اللغه). نئاد. رجوع به نئاد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نجاد
تصویر نجاد
بند شمشیر حمایل شمشیربندشمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
خلقت، آفرینش، طینت، فطرت، خمیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نماد
تصویر نماد
نمود، نماینده و ظاهر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفاد
تصویر نفاد
نیست و نابود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشاد
تصویر نشاد
سوگند دادن، تحلیف، خواندن کسی را به کاری
فرهنگ لغت هوشیار
خرده گیر به گزین، درمگزین کهبد، شبان گوسبندان کتک کتک گوسبند دست و پا کوتاه را گویند سهره فرنگی از پرندگان آنکه درم و دینار سره را از ناسره جدا کند، آنکه خوب و بد را از یکدیگر تمیز دهد: طبعی نقاد و ذهنی و قاد و نظمی سریع و خاطری مطیع داشت، منتقد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نژاد
تصویر نژاد
اصل، نسبت، گوهر، خاندان، جوهر، تبار
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته فارسی گویان از نرد پارسی به شیوه تازی نرد باز نردباز: نرادان چمن دست مالش پیش کعبتین... دارند. مهره چون راست نشیندهمه کس نراداست
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه شراب افکند، نبیذفروش می فروش: روزپس جاهلی که درخوراویی مطرب بهترنشسته بردرنباد. (ناصرخسرولغ) توضیح درمتن دیوان ناصرص: 117 مطرب شاید نشسته بردربیاد. ودرحاشیه: ظاهرانباذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفاد
تصویر نفاد
((نَ))
سپری شدن، تباه شدن، نیست شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
((نِ یا نَ))
طبیعت، سرشت، ذات، نژاد، نسب، رسم، روش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نماد
تصویر نماد
((نَ))
نماینده، سمبل، مظهر، نشانه، علامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نباد
تصویر نباد
((نَ بّ))
آن که شراب افکند، نبیذ فروش، می فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نجاد
تصویر نجاد
((نِ))
حمایل شمشیر، بند شمشیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقاد
تصویر نقاد
((نَ قّ))
کسی که پول های سره را از ناسره جدا می کرد، کسی که نقاط ضعف یا قوت یک اثر ادبی یا هنری را مطرح می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نراد
تصویر نراد
((نَ رّ))
نردباز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نژاد
تصویر نژاد
اصل، نسب، گوهر، اصیل، نژاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیاد
تصویر نیاد
طبیعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
موسسه، ذات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نماد
تصویر نماد
سمبول، سمبل، مظهر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نماد
تصویر نماد
Symbol
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
Institution
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
instituição
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نماد
تصویر نماد
símbolo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
institución
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
instytucja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نماد
تصویر نماد
symbol
دیکشنری فارسی به لهستانی