جانوری است از شاخۀ بندپایان و از ردۀ سخت پوستان و از دستۀ خرچنگهای دراز که دارای جثۀ نسبتاً کوچک است. پاهای جلویش فاقد انبرک است. میگو در دریاها می زید و گونه ای از آن در خلیج فارس و بحر عمان فراوان است و چون خوراکی است به مقدار بسیار از آن صید می کنند. ملخ دریایی. جرادالبحر. ملخ بی بال. ملخ آبی. فریدیس
جانوری است از شاخۀ بندپایان و از ردۀ سخت پوستان و از دستۀ خرچنگهای دراز که دارای جثۀ نسبتاً کوچک است. پاهای جلویش فاقد انبرک است. میگو در دریاها می زید و گونه ای از آن در خلیج فارس و بحر عمان فراوان است و چون خوراکی است به مقدار بسیار از آن صید می کنند. ملخ دریایی. جرادالبحر. ملخ بی بال. ملخ آبی. فریدیس
ییسو... یکی از چهار پسرجغتای بن چنگیز که از 645 تا 650 هجری قمری در ماورأالنهر حکومت داشت. رجوع به تاریخ طبقات سلاطین اسلام ص 214 و 215 و نمودار خاندان جغتای (ماقبل ص 217) شود پسر تولی بن چنگیز، اولین قاآن از خاندان تولی که به سال 646 هجری قمری به تخت قاآنی نشست و در سال 657 وفات یافت. رجوع به تاریخ سلاطین اسلام صص 186-187 شود
ییسو... یکی از چهار پسرجغتای بن چنگیز که از 645 تا 650 هجری قمری در ماورأالنهر حکومت داشت. رجوع به تاریخ طبقات سلاطین اسلام ص 214 و 215 و نمودار خاندان جغتای (ماقبل ص 217) شود پسر تولی بن چنگیز، اولین قاآن از خاندان تولی که به سال 646 هجری قمری به تخت قاآنی نشست و در سال 657 وفات یافت. رجوع به تاریخ سلاطین اسلام صص 186-187 شود
قصبه ای است جزء دهستان رودبار قصران بخش افجۀ شهرستان تهران، واقع در 25هزارگزی شمال افجه کنار راه شوسۀ شمشک به تهران. هوای کوهستانی سرد و خوبی دارد و در تابستان گردشگاه مردم تهران است. این قصبه در حدود 2375 تن جمعیت دارد و آب آن از رود خانه شمشک تأمین می شود. دارای راه شوسه و قلمستان و باغهای زیبا و میوه های گوناگون است. غلات و ارزن وعسل آن شهرت دارد. مزرعۀ هملون جزء این قصبه است وامامزاده ای دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
قصبه ای است جزء دهستان رودبار قصران بخش افجۀ شهرستان تهران، واقع در 25هزارگزی شمال افجه کنار راه شوسۀ شمشک به تهران. هوای کوهستانی سرد و خوبی دارد و در تابستان گردشگاه مردم تهران است. این قصبه در حدود 2375 تن جمعیت دارد و آب آن از رود خانه شمشک تأمین می شود. دارای راه شوسه و قلمستان و باغهای زیبا و میوه های گوناگون است. غلات و ارزن وعسل آن شهرت دارد. مزرعۀ هملون جزء این قصبه است وامامزاده ای دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
به رنگ می. سرخ همچون شراب. که چون شراب سرخ باشد. آنچه رنگ شراب دارد: نه نه می نگیرم که میگون سرشکم که خود زین می کم بها می گریزم. خاقانی. هر دم به یاد آن لب میگون و چشم مست از خلوتم به خانه خمار می کشی. حافظ
به رنگ می. سرخ همچون شراب. که چون شراب سرخ باشد. آنچه رنگ شراب دارد: نه نه می نگیرم که میگون سرشکم که خود زین می کم بها می گریزم. خاقانی. هر دم به یاد آن لب میگون و چشم مست از خلوتم به خانه خمار می کشی. حافظ
آسمان. (برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) (انجمن آرا). عالم علوی. (آنندراج) (غیاث) (رشیدی). مقابل گیتی که عالم سفلی است. (آنندراج). چرخ. (آنندراج). فلک. (غیاث) : اگر نواختری دادت به مینو ابی مه، اختران باشد نه نیکو. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). - چرخ مینو، چرخ بلند. (رشیدی). آسمان. ، آخرت. (یادداشت مؤلف) ، بهشت. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام). بهشت را گویند و به عربی جنت خوانند. (برهان). بهشت را ازآن مینو گویند که در عالم علوی است. (رشیدی) (آنندراج) : از خورش از خوردن افزایدت رنج ور دهی، مینو فراز آردت و گنج. رودکی. ز مینو فرستاد زی من خدای مرا گفت از اینجا به مینو برآی. دقیقی. ز خونش بپیچد همی دشمنش به مینو رسانادیزدان تنش. فردوسی. که در آب هر کو برآیدش هوش به مینو نبیند روانش سروش. فردوسی. کجا یافتستم من از کیقباد به مینو همین جان او شاد باد. فردوسی. یکی مجلس آراست از رود و می که مینو ز شرمش برآورد خوی. لبیبی. ورا شیث پوشید در خاک تن سروش آوریدش زمینو کفن. اسدی (گرشاسب نامه). کیانی یکی جشن سازند و سور که آمد ز مینو بدان جشن حور. اسدی (از جهانگیری). ز مینو چو آدم بر این که فتاد همی بود با درد و با سرد باد. اسدی (گرشاسب نامه ص 128). یکی سوی دوزخت همی خواند یکی سوی عز و نعمت و مینو. ناصرخسرو. در باغ پدیدآمد مینوی خداوند بندیش و مقر آی به یزدان و به مینوش. ناصرخسرو. در آن مینوی میناگون چمیدند فلک را رشته در مینا کشیدند. نظامی. شدند آن روضۀ حوران دلکش به صحرائی چو مینو خرم و خوش. نظامی. او خرمن گل نه گل که باغ است نه باغ ارم که باغ مینوست. سعدی. قیامت که بازار مینو نهند منازل به اعمال نیکو دهند. سعدی (بوستان). - روضۀمینو، باغ بهشت: پیر چو زان روضۀ مینو گذشت بعد مهی چند بدان سو گذشت. نظامی. آن کس که فراخت گنبد مینا هم بهر تو ساخت روضۀ مینو. هدایت (از انجمن آرا). - مینوان مینو، مینوی مینوان. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به ترکیب بعد شود. - مینوی مینوان، بهشت اعلی از دیگران که آن رابهشت برین خوانند. مینوان مینو. (انجمن آرا). ، عالم روحانی. روحانیات. (ملل و نحل شهرستانی از یادداشت مؤلف) : یقسم العالم [ای الزند و اوستا قسمین، مینو و گیتی یعنی الروحانیات و الجسمانی، و الروح و الشخص. (ملل و نحل شهرستانی از یادداشت مؤلف). در اوستا مینیو به معنی روحانی و غیبی و روح و روح نیکی کننده. (فرهنگ نظام). روح. - مینوی خاک، گور. قبر. (ناظم الاطباء). - مینوی خرد، روح العقل. عقل آسمانی. روح خرد. (واژه نامۀ مینوی خرد تألیف احمد تفضلی) آبگینۀ سفید و الوان، (ناظم الاطباء) (برهان)، آبگینۀ سفید و رنگین که به زیورها بکار برند و آن را مینا نیز گویند، (غیاث)، مینا، (فرهنگ نظام) (جهانگیری) (ناظم الاطباء) (برهان)، رجوع به مینا شود، زبرجد، (ناظم الاطباء) (برهان)، زمرد، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان) (غیاث) (جهانگیری) : زبرجد به خروارو مینو به من ورقهای زر درعهای سفن، نظامی، - چرخ مینو، چرخ زمردرنگ، (آنندراج)، آسمان، چرخ مینا، (فرهنگ نظام)، چرخ سبز، (رشیدی)، چرخ مینائی: شود یک نیمه شرقی مرتفع زو در آن دور از افق بر چرخ مینو، دقایق فیروزشاهی (از جهانگیری)
آسمان. (برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) (انجمن آرا). عالم علوی. (آنندراج) (غیاث) (رشیدی). مقابل گیتی که عالم سفلی است. (آنندراج). چرخ. (آنندراج). فلک. (غیاث) : اگر نواختری دادت به مینو ابی مه، اختران باشد نه نیکو. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). - چرخ مینو، چرخ بلند. (رشیدی). آسمان. ، آخرت. (یادداشت مؤلف) ، بهشت. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام). بهشت را گویند و به عربی جنت خوانند. (برهان). بهشت را ازآن مینو گویند که در عالم علوی است. (رشیدی) (آنندراج) : از خورش از خوردن افزایدت رنج ور دهی، مینو فراز آردت و گنج. رودکی. ز مینو فرستاد زی من خدای مرا گفت از اینجا به مینو برآی. دقیقی. ز خونش بپیچد همی دشمنش به مینو رسانادیزدان تنش. فردوسی. که در آب هر کو برآیدش هوش به مینو نبیند روانش سروش. فردوسی. کجا یافتستم من از کیقباد به مینو همین جان او شاد باد. فردوسی. یکی مجلس آراست از رود و می که مینو ز شرمش برآورد خوی. لبیبی. ورا شیث پوشید در خاک تن سروش آوریدش زمینو کفن. اسدی (گرشاسب نامه). کیانی یکی جشن سازند و سور که آمد ز مینو بدان جشن حور. اسدی (از جهانگیری). ز مینو چو آدم بر این که فتاد همی بود با درد و با سرد باد. اسدی (گرشاسب نامه ص 128). یکی سوی دوزخت همی خواند یکی سوی عز و نعمت و مینو. ناصرخسرو. در باغ پدیدآمد مینوی خداوند بندیش و مقر آی به یزدان و به مینوش. ناصرخسرو. در آن مینوی میناگون چمیدند فلک را رشته در مینا کشیدند. نظامی. شدند آن روضۀ حوران دلکش به صحرائی چو مینو خرم و خوش. نظامی. او خرمن گل نه گل که باغ است نه باغ ارم که باغ مینوست. سعدی. قیامت که بازار مینو نهند منازل به اعمال نیکو دهند. سعدی (بوستان). - روضۀمینو، باغ بهشت: پیر چو زان روضۀ مینو گذشت بعد مهی چند بدان سو گذشت. نظامی. آن کس که فراخت گنبد مینا هم بهر تو ساخت روضۀ مینو. هدایت (از انجمن آرا). - مینوان مینو، مینوی مینوان. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به ترکیب بعد شود. - مینوی مینوان، بهشت اعلی از دیگران که آن رابهشت برین خوانند. مینوان مینو. (انجمن آرا). ، عالم روحانی. روحانیات. (ملل و نحل شهرستانی از یادداشت مؤلف) : یقسم العالم [ای الزند و اوستا قسمین، مینو و گیتی یعنی الروحانیات و الجسمانی، و الروح و الشخص. (ملل و نحل شهرستانی از یادداشت مؤلف). در اوستا مَیْنِیو به معنی روحانی و غیبی و روح و روح نیکی کننده. (فرهنگ نظام). روح. - مینوی خاک، گور. قبر. (ناظم الاطباء). - مینوی خرد، روح العقل. عقل آسمانی. روح خرد. (واژه نامۀ مینوی خرد تألیف احمد تفضلی) آبگینۀ سفید و الوان، (ناظم الاطباء) (برهان)، آبگینۀ سفید و رنگین که به زیورها بکار برند و آن را مینا نیز گویند، (غیاث)، مینا، (فرهنگ نظام) (جهانگیری) (ناظم الاطباء) (برهان)، رجوع به مینا شود، زبرجد، (ناظم الاطباء) (برهان)، زمرد، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان) (غیاث) (جهانگیری) : زبرجد به خروارو مینو به من ورقهای زر درعهای سفن، نظامی، - چرخ مینو، چرخ زمردرنگ، (آنندراج)، آسمان، چرخ مینا، (فرهنگ نظام)، چرخ سبز، (رشیدی)، چرخ مینائی: شود یک نیمه شرقی مرتفع زو در آن دور از افق بر چرخ مینو، دقایق فیروزشاهی (از جهانگیری)
دهی است از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهر کرد، در 10 هزارگزی جنوب لردگان و 10هزارگزی راه فرعی لردگان به پل کوه واقع است، جنگل و جلگه است، 223تن سکنه دارد از چشمه و دریاچۀ لردگان آبیاری میشود، محصولش غلات، تنباکو و برنج است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهر کرد، در 10 هزارگزی جنوب لردگان و 10هزارگزی راه فرعی لردگان به پل کوه واقع است، جنگل و جلگه است، 223تن سکنه دارد از چشمه و دریاچۀ لردگان آبیاری میشود، محصولش غلات، تنباکو و برنج است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
نوعی آبگینه که در پیگو سازند و سبز رنگ باشد مانند زمرد، قسمی لعل: تو پیگویی از آن باشد مقام لعل در پیگو تو ویرانی از آن آمد مقام گنج در ویران. (ناصر خسرو)
نوعی آبگینه که در پیگو سازند و سبز رنگ باشد مانند زمرد، قسمی لعل: تو پیگویی از آن باشد مقام لعل در پیگو تو ویرانی از آن آمد مقام گنج در ویران. (ناصر خسرو)
آنچه رنگ شراب دارد برنگ می سرخ رنگ: (اسد (دلالت کند بر) تمام بالالله میگون موی.:) هردم بیاد آن لب میگون و چشم مست از خلوتم بخانه خمار میکشی. (حافظ)، نوعی اسب: (نامهای اسپان بزبان پارسی: الوس چرمه. . میگون)
آنچه رنگ شراب دارد برنگ می سرخ رنگ: (اسد (دلالت کند بر) تمام بالالله میگون موی.:) هردم بیاد آن لب میگون و چشم مست از خلوتم بخانه خمار میکشی. (حافظ)، نوعی اسب: (نامهای اسپان بزبان پارسی: الوس چرمه. . میگون)