- میکلسن(کِ سِ)
آلبرت ابراهام (1852-1931 میلادی). فیزیکدان امریکایی، دارای تألیفات و تحقیقات ارزنده ای در زمینۀ سرعت نور و عدم وجود یک جهان اثیری و تئوری نسبیت است
معنی میکلسن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(مِ دِ سُ)
لغت نامه دهخدا
مندلسن بارتولدی (مندلزن بارتولدی، فلیکس). آهنگ ساز آلمانی (1809-1847م.) و فرزند پسر مندلسن و مؤسس کنسرواتور لایپزیک و بوجودآورندۀ آثار فراوانی در موسیقی است، از آن جمله: سنفنی ایتالیائی، رؤیاهای یک شب تابستان، و کنسرتو برای پیانو و... (از لاروس)
مندلزن (مزس). دانشمند و فیلسوف آلمانی (1729-1786م.). او برای هماهنگ ساختن یهودیت با اوضاع زمان و اصلاحات لازم در آن تلاش فراوان کرد. (از لاروس). رجوع به مدخل بعد شود
مندلزن (مزس). دانشمند و فیلسوف آلمانی (1729-1786م.). او برای هماهنگ ساختن یهودیت با اوضاع زمان و اصلاحات لازم در آن تلاش فراوان کرد. (از لاروس). رجوع به مدخل بعد شود
نوعی از جوارح طیور، (یادداشت مؤلف)
دهی است از دهستان حومه بخش اسکو شهرستان تبریز، واقع در 2 هزارگزی شمال اسکو با 1516 تن سکنه، آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)، این ده امروز به صورت قصبه یا شهرکی آباد و زیبا باخیابان و بازار و دیگر تأسیسات شهری درآمده است
دهی است از دهستان فلاورد بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 41هزارگزی جنوب خاوری لردگان با 920 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان، واقع در 21 هزارگزی جنوب ابهر با 180 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان فلاورد بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 41هزارگزی جنوب خاوری لردگان با 920 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان، واقع در 21 هزارگزی جنوب ابهر با 180 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
(مُ تَ لَسْ سِ)
لغت نامه دهخدا
فصیل عاریت داده جهت دوشیدن ناقۀ غیری. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کره شتر عاریت داده شده جهت دوشیدن ماده شتر دیگری. (ناظم الاطباء) ، شعله دار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تلسن شود
(کُ سُ)
لغت نامه دهخدا
رینولد الین. مستشرق معروف انگلیسی است. به سال 1868 م. مطابق 1285 هجری قمری تولد یافت. در کیمبریج تحصیل زبان فارسی و عربی کرد و به مطالعه در تصوف اسلامی پرداخت. سپس با نشر کتابهائی تصوف اسلامی و شاعران عارف ایرانی را به اروپائیان شناسانید. از خدمات مهم وی تصحیح دقیق و چاپ مثنوی مولوی و نیز نشر تذکرهالاولیاء و اللمع و ترجمان الاشواق است. وی به سال 1945 میلادی درگذشت. رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 ص 69 و مجلۀ روزگار نو ج 3 شمارۀ 2 و ج 5 شمارۀ 4 و نامۀ فرهنگستان ج 2 شمارۀ 2 و ج 4 شمارۀ 1 و مجلۀ یادگار شمارۀ 2 شود
تیره ای از طایفۀ خدیوی ممسنی فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90)
(حَ سَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جلالوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 84هزارگزی جنوب کرمانشاه با 130 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
(مِ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بالاتجن بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در 11هزارگزی جنوب باختری شاهی با 375 تن جمعیت. آب آن از نهر هتکه و رود خانه تالار و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
(کِ کَ لِ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان اجارود بخش گرمی است که در شهرستان اردبیل واقع است و 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
(مَ / مِ سَ)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: می + سوسن که معرب آن به فک اضافه است و در فارسی نیز چنان متداول است، شراب السوسن. شربت سوسن. شراب سوسن. چیزی است مرکب از می و سوسن که زنان بدان سر شستندی. (یادداشت مؤلف). آب انگور که به آب سوسن بجوشانند و برای دفع علت جوع البقر بخورانند. (انجمن آرا) (آنندراج). شراب السوسن. (از بحر الجواهر) (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی). شربت سوسن را گویند. (برهان). شربت سوسن. (آنندراج). سرشستنیی است مر زنان را. (منتهی الارب، مادۀ م س ن). شی ٔ تجعله النساء فی الغسله لرؤوسهن. (تاج العروس، مادۀ م س ن). شراب سوسن است. (از اختیارات بدیعی) (از تحفۀ حکیم مؤمن) : حندقوقی و شراب ریحانی رقیق و می سوسن سود دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
(کِ)
لغت نامه دهخدا
شاعر و حجار و مجسمه ساز و نقاش معروف ایتالیایی (1475- 1564 میلادی) که در کاپری متولد شد. از حجاریهای معروف او یکی مجسمۀ عیسای جان سپرده و مریم است، دیگر مجسمۀ عظیم موسی که هر دو در شهر رم است. تصویر عظیم و وحشت انگیز روز محشر نیز از آثار قلم اوست. وی در هشتاد و نه سالگی درگذشت
فرانسوی خردک واحد اندازه گیری قطر سلولها و میکربهاو دیگرذرات ذره بینی. یک میکرن معادل با 1000، 1 میلیمتراست و آنرا با حرف (به یونانی مو تلفظ میشود) نمایش میدهند
خمش، اریبش، گرایش خمیدن خم شدن، برگردیدن منحرف شدن بیک سوشدن، رغبت کردن، خمیدگی، انحراف، رغبت، حب محبت
جمع موکل، گماشتگان داد گزاران نگهبانان، جمع موکل، پیونداران کار سپارندگان جمع موکل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مشکل، دیساکان کرپ دهندگان جمع مشکل در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات نکنند)، جمع مشکل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
((س))
فرهنگ فارسی معین
آن که میکس می کند، میکس کننده، وسیله ای برای هم زدن و مخلوط کردن مواد غذایی، همزن (واژه فرهنگستان)، دستگاهی با محفظه ای خمره ای شکل گردان برای ساختن بتون
مالیدن
ریختن، ریختن دانه های غلات در اثر زیاد رسیدن محصولتعلل.، فرو ریختن
ولو شدن، ریختن، باز کردن پشم یا پنبه، با دست و پا کنار
فرو ریختن، ریخته شدن
زیر و رو کردن، محاصره کردن و حمله ور شدن، ریشه یابی کردن.، چیز را چسبیدن و از آن بالا رفتن
فرا رسیدن زمان دروی خوشه های برنج یا گندم و شکستن و خم شدن