جدول جو
جدول جو

معنی میچک - جستجوی لغت در جدول جو

میچک(نَ)
دهی است از دهستان کوهپایۀ بخش نوبران شهرستان ساوه، واقع در 8هزارگزی راه عمومی با 855 تن جمعیت. آب آن از چشمه و رود محلی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میچکا
تصویر میچکا
(دخترانه)
در گویش مازندران گنجشک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیچک
تصویر پیچک
(دخترانه)
گیاهی زینتی که ساقه ای بالا رونده دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چیچک
تصویر چیچک
(دخترانه)
گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میخک
تصویر میخک
(دخترانه)
گلی زینتی و پرپر به رنگهای سرخ، سفید، و صورتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چیچک
تصویر چیچک
خال، آبله
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، چهر، سج، محیّا، رخسار، عذار، غرّه، عارض، لچ، رخساره، خدّ، دیباچه، دیمه، دیمر، گردماه، دیباجه، وجنات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیچک
تصویر غیچک
سرود، غژک، گچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیچک
تصویر زیچک
زویج، نوعی خوراک که از تکه های رودۀ گاو یا گوسفند پر شده از پیه و گوشت تهیه می شود، زونج، زنّاج، لکانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میخک
تصویر میخک
گیاهی زینتی با گل های پرپر به رنگ های سرخ، بنفش یا سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میزک
تصویر میزک
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی صحرایی با برگ های کوچک دندانه دار و گل هایی به شکل زنگوله و به رنگ آبی، سفید یا سرخ کم رنگ. بیشتر در کشتزارها می روید و روی زمین می خزد یا به گیاه های مجاور خود می پیچد و بالا می رود و به هر گیاهی که بپیچد آن را پژمرده و خشک می کند، هر چیز پیچیده و گلوله شده از نخ، ابریشم و مانند آن، انواع گیاهان که به درختان و اشیای مجاور خود بپیچند و بالا بروند
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
موچاک. جعل و زنبور سیاه، ماچ و بوسه. (ناظم الاطباء). و رجوع به موچاک شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
گیاهی که از آن جاروب میسازند. منبک. مننگ. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به منبک و مننگ شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
اسم از میزیدن + ک تصغیر، مصغر میز یعنی شاش اندک. (ناظم الاطباء) ، بول و شاش. (ناظم الاطباء). بول و شاش را گویند. (آنندراج) (برهان) :
شیرگیر و خوش شد انگشتک بزد
سوی مبرز رفت تا میزک کند.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 410).
- چکمیزک، قطرۀ بول که از شرم کودک ریزد.
، باران اندک، آمیزش و اختلاط، هر چیز درهم و برهم و آمیخته. (ناظم الاطباء)
میز کوچک
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِچَ)
غژک. غجک. غیچک. غچک. و آن سازی است از مطلقات ذوات الاوتار دارای کاسه ای است و بر سطح آن پوست کشند و بکمانه در عمل آورند و بر روی آن ده وتر. (سیم) بندند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به آهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
زیجک. (ناظم الاطباء). همان زونج مرقوم، یعنی رودۀ گوسفند که خشک کنند و بریان سازند. (رشیدی). رودۀ گوسفند باشد که با برنج و گوشت و دیگر مصالح پر کرده خشک سازند و در زمستان به وقت حاجت می پزند و بخورند. (جهانگیری) (از برهان) (از غیاث). همان رودۀ گوسفند که آن را خشک کرده وبریان کنند و بخورند و به چندین تبدیل و تحریف و تصحیف بیان کرده اند. (انجمن آرا) (آنندراج). قیاس شود با زویچ و زویش. (از فرهنگ فارسی معین) :
کیپا و شیردان شده در خوان فراخ و تنگ
سختو و زیچک آمده بریان فراخ و تنگ.
بسحاق اطعمه (از جهانگیری).
، رودۀ برۀ شیرخواره که آن را پاک کرده در هم پیچیده بر سیخ کباب کنند. (غیاث). بعضی گویند رودۀ برۀ شیرخواره است که آن را پاکیزه کنند و در هم پیچند مانند نارنجی و چندی از آن را بر سیخ کشند و کباب کنند و آن را بریان فقرا خوانند. (برهان). رجوع به زیجک و زونج و زویخ شود
لغت نامه دهخدا
(چی چَ)
در ترکی به معنی گل است. (از آنندراج). گل که به تازی ورد خوانند. (از سروری). چچک (سروری) ، به معنی آبله لفظ ترکی است. (غیاث اللغات). جدرّی مرضی که امروز به آبله معروف است. این معنی نیز از معنی گل مأخوذ است که ترکی است. (یادداشت مؤلف). جدری به ’یای’ نسبت. غضاب و غضاب. نفطه. نفطه. نفطه. ارض مجدره، زمینی که در آن مردم را چیچک بسیار گیرد. تجدیر، چیچک برآوردن. تقشقش، به شدن از چیچک. جدر، چیچک برآوردن. مجدر، چیچک برآورده شده. مجدور، چیچک برآورده شده. (منتهی الارب).
- چیچک زده، آنکه به مرض چیچک گرفتار شده باشد. که بیماری چیچک گرفته باشد
لغت نامه دهخدا
(مَ گَ)
از میگ + ک تصغیر، میگ خرد. ملخ کوچک. (یادداشت مؤلف). ملخ صحرائی خرد:
احمدا پیش سلیمان می برد پای ملخ
هرکه پیش اطعمه تحسین میگک میکند.
احمد اطعمه.
و رجوع به میگ شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
پارچه ای که از شهر نوشاد آرند. (غیاث) (آنندراج). پارچه ای است ستبر. (یادداشت لغت نامه) : طبع صوفی کرد او را به میلکی خشنود کردند. (نظام قاری ص 140).
میلک و میخک و کرباس و قدک در کارند.
تا تو رختی به بر آری و به غفلت ندری.
نظام قاری.
ارمک و قطنی عین البقر و رومی باف
میلۀ میلک و لالائی بی حد و شمار.
نظام قاری.
بر جامۀ کتان بهاری چه اعتماد
میلک مگر به بقچۀ خاص شما رود.
نظام قاری.
ای که میلک جهت جامه نخواهی که قوی است
کاش می بود به درزیت از این جامه هزار.
نظام قاری.
مرا چون درآجیده میلک نهند
به بخت من انگشت کاری کنند.
نظام قاری.
یارب این نو خلعتان با میلک و میخک رسان
کاین تکبر از قبای صوف و دیبا می کنند.
نظام قاری.
برد و میلک خاص و میخک، قیف و قطنی گو برو
صوف گوبازآ که قاری ترک این شش می کند.
نظام قاری
لغت نامه دهخدا
به لهجۀ طبری گنجشگ است، گنجشگ، بنجشگ، (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
میل کوچک، قسمی پارچه که ازآن قبا میکردند: ... (هریک فراخور مرتبه مخلع گردیدند. سایر جماعت را اعلی و اوسط و ادنی قرار داده: اعلی را قباهای زربفت و دارایی باف ... و اوسط را قباهای میلک و مطبق و نعلبند... داده)
فرهنگ لغت هوشیار
میگ کوچک ملخک، میگ ملخ (میگو) : احمدا پیش سلیمان می برد پای ملخ هر که اطعمه تحسین میگک میکند. (احمداطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مینک
تصویر مینک
خلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میزک
تصویر میزک
شاش بول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیچک
تصویر لیچک
عشقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیچک
تصویر قیچک
پارسی است کچک پکاوج غژک غجک از سازها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیچک
تصویر غیچک
کمانچه
فرهنگ لغت هوشیار
پیچ کوچک پیچ خرد، سربندزنان مقنعه: و از طرفی بازیگاه دستمال و سماع خانه دستار چنان گرم شد که مقنعه سرانداز و پیچک رقاص گشته، گروهه ریسمان و ابریشم استوانه ای که بدور آن سم یا نخ پیچیده شود بوبین کویل، انگشتری بی نگین که از شاخ و استخوان سازند، گیاهی از تیره پیچکیان که پایا میباشد و دارای گونه های متعدد است و برگهایش سر نیزه یی و دندانه دار است و گلهایش بشکل زنگوله است و بیشتر آبی رنگ و دارای جام 5 قسمتی است. گونه های این گیاه بحد وفور در ایران و آسیای صغیر میروید. شیرابه آن در تداوی بعنوان مسهل استعمال میشده است لوایه حشیشه مهبوله بروچیچکینیلوفر، کتوس، دار دوست -8 عشقه. یا پیچک باغی. نیلوفر باغی. یا پیچک دیواری. مو چسب 0 یا پیچک صحرایی. نیلوفر صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیچک
تصویر چیچک
ترکی گل
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است دارای شاخه های بلند و برگهای باریک و دراز، گلهایش درشت و به رنگ سرخ و بنفش و سفید وجود دارد درختی است عظیم از تیره موردیها بارتفاع 10 تا 12 مترکه منشا رویش آن مجمع الجزایرملوک دراقیانوسیه است ولی امروزه در جزایرآنتیل و زنگبار و ماداگاسکار نیز میروید. چون برگهای سبز دایمی و گلهای زیبا دارد بعنوان درختی زینتی نیزکاشته میشود برگهای آن متقابل و گلهایش کوچک است که بطور فراهم درانتهای شاخه های نازکتر قرار میگیرند. کاسه گلش شامل 4 کاسبرگ کوچک و ضخیم و جام گل نیز شامل 4 گلبرگ است که بصورت سرپوش کروی پرچم های فراوان آنرا فرا میگیرد. گلبرگها معمولا بلافاصله پس از شکفتگی گل می افتند. این گیاه در 5 یا 6 سالگی گل میدهد ولی برداشت محصول باید از سال دهم آغاز شود. غنچه باز نشده گلهای آن شبیه به میخ است (علت وجه تسمیه) و بنام میخک در ادویه خوراکی بکارمیرود. و معمولا غنچه - های باز نشده آنرا باید موقعی چید که جام گل رنگ گلی پیدا کرده باشد و پس از چیدن مدت سه روزآنها را در معرض آفتاب قرار میدهند تا خشک و قهوه یی رنگ شوند میخک دارویی قرنفل ابیض مقرنف غرنیواس لونگ. توضیح 1 در پزشکی و دارو سازی منظور از میخک همان غنچه های خشک شده درخت میخک است. ولی در گل فروشی ها و گل خانه ها مراد گل میخک است که گیاهی زینتی است و هیچ ارتباطی با درخت میخک ندارد. توضیح 2 در برخی ماخذ درخت قرنفل را مترادف درخت میخک آورده اند که صحیح نیست، غنچه های خشک شده درخت میخک که شباهت کامل به یک میخ کوچک دارند و در داروسازی وادویه غذایی مورد استفاده قرار میگیرند، گیاهی است زینتی و علفی از تیره قرنفلیان که یکساله است و برخی گونه های پایا نیزدارد و دارای گلهای انتهایی زیبابرنگهای مختلف میباشد. قسمتی از کاسبرگهایاین گیاه بهم چسبیده است. گلبرگهای آن درانتها ناخنی شکل و دارای بریدگیهای زیاد و در قاعده زبانه یی شکلند. در حدود 70 گونه ازاین گیاه شناخته شده که غالبا زینتی هستند و انواع پرپر آنها در باغبانی کشت و تربیت میشوند. گلهایش دارای بوی مطبوعی شبیه غنچه های درخت میخک میباشند (وجه تسمیه این گیاه به گل میخک از همین جهت است)، بوته گیاه مزبور دارای شاخه های بلند و راست است و سر هر شاخه گل درشت و زیبایی قرار دارد. برگهایش دراز و باریک است و میوه اش پر از دانه های ریز سیاه رنگ میباشد. رنگ گلهایش سفید و صورتی و قرمز و بنفش و نارنجی و زرد و غیره است گل میخک میخک گلدانی قرنفل چینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچک
تصویر پیچک
((چَ))
گیاهی است رونده با برگ های ریز دندانه دار و گل هایی به رنگ سفید، آبی و بنفش که دور درختان یا گیاهان دیگر می پیچند و بالا می روند، هر چیز پیچیده شده و گلوله شده مانند گلوله نخ و ابریشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیچک
تصویر قیچک
((چَ))
غیچک. غچک. غجک. غژک، نوعی کمانچه، یکی از آلات موسیقی که کاسه کوچک و دسته بلند دارد و با آرشه نواخته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میزک
تصویر میزک
((زَ))
شاش، بول
فرهنگ فارسی معین
((خَ))
گیاهی است زینتی و علفی از تیره قرنفلیان که یکساله است و گل های انتهایی زیبا به رنگ های گوناگون (سفید، صورتی، قرمز بنفش، نارنجی یا زرد) دارد
فرهنگ فارسی معین
گنجشک
فرهنگ گویش مازندرانی