شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
اسم از میزیدن + ک تصغیر، مصغر میز یعنی شاش اندک. (ناظم الاطباء) ، بول و شاش. (ناظم الاطباء). بول و شاش را گویند. (آنندراج) (برهان) : شیرگیر و خوش شد انگشتک بزد سوی مبرز رفت تا میزک کند. مولوی (مثنوی چ خاور ص 410). - چکمیزک، قطرۀ بول که از شرم کودک ریزد. ، باران اندک، آمیزش و اختلاط، هر چیز درهم و برهم و آمیخته. (ناظم الاطباء) میز کوچک
گیاهی است از تیره چلیپاییان که جزو سبزیهای خوراکی معمولی است و مزه اش تند و تیز است. گیاهی است یکساله و برگهایش کوچک و میوه اش خرجینک و بالدار است: تر تیزک رشاد تره تندک حب الرشاد
شال دستاری که بر سر می بندند، دستار، عمامه، برای مِثال که فردا شود بر کهن میزران / به دستار پنجه گزم سرگران (سعدی۱ - ۱۱۹)، ازار و پارچه ای که به کمر می بستند، لنگ
در آیین زردشتی خوردنی ای که در مراسم مذهبی مصرف می شود، فدیۀ خوردنی، مجلس شراب و بزم و مهمانی، برای مِثال اندر میزد با خرد و دانش / اندر نبرد با هنر و بازو (فرخی - ۴۵۴)