جدول جو
جدول جو

معنی میم - جستجوی لغت در جدول جو

میم
نام حرف «م»
نوعی نمایش که در آن بازیگر بدون آنکه سخن بگوید، با انجام حرکات خاص، احساسات و عواطف خود را بیان می کند
تصویری از میم
تصویر میم
فرهنگ فارسی عمید
میم
(مَ مَ)
دهی جزء دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم، واقع در 8هزارگزی جنوب شرقی کهک. کوهستانی و سردسیر. تعداد سکنه 600 تن. آبش از قنات و محصولش غلات و پنبه و میوه جات است. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. یک منارۀ سنگی در اراضی مزرعۀ نو و امامزاده و آثار قلعه خرابۀ قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
میم
(مَ / مِ)
درخت انگور. مو. تاک. رز. (از فرهنگ نظام) ، شراب. می
لغت نامه دهخدا
میم
(مَ یَ)
نام نوائی است از موسیقی. (ناظم الاطباء). نام مقامی است. (شعوری)
لغت نامه دهخدا
میم
(مَ یَ)
در شاهنامه نام مکانی است به مشرق ایران:
چو برخاست آواز کوس از میم
همان گرد چون آبنوس از جرم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
میم
نام حرف بیست وهشتم از الفبای فارسی و بیست وچهارم از الفبای عربی، رجوع به ’م’ شود،
- اصحاب المیم، آنهائی که مطالب و اسرار و گنجینه های مخفی را جستجو میکنندزیرا نخستین حرف این کلمه ’م’ است، (دزی ج 2 ص 630)،
- چو میم، مخفف چون میم، مانند میم، سخت تنگ به سان حلقۀ میم:
شاد و خرم زی و می میخور از دست بتی
که بود جایگه بوسۀ او تنگ چو میم،
؟ (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 390)،
کاین خط پیوسته بهم در چو میم
ره ندهد تا نکنندش دو نیم،
نظامی،
- چون میم، مانند میم، رجوع به ترکیب قبل شود،
- حلقۀ میم، دهان تنگ معشوق، (یادداشت مؤلف)،
- مانند حلقۀ میم،سخت تنگ، (یادداشت مؤلف) :
دهان تنگ تو میم است گوئی
شکنج زلف تو جیم است گوئی،
نظامی،
- میم بودن، شبیه حرف ’م’ بودن، سخت تنگ بودن، به سان حلقۀ ’م’ بودن،
- میم حلقه دار، میم مطوق، رجوع به میم مطوق شود،
- میم زراندود، کنایه از ماه، (آنندراج)،
- میم کاتب، نابینا وکور، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان)، کنایه از کورچشم، (غیاث)،
- میم مطوق، آلت مردی، (ناظم الاطباء) (آنندراج)، نره، میم حلقه دار:
آنچه از آن مال در این صوفی است
میم مطوق الف کوفی است،
نظامی (گنجینۀ گنجوی ص 151 و مخزن الاسرار ص 142)،
، کنایه از لب آنگاه که به شکرخنده گشوده شود، کنایه از دوات، (آنندراج)، چاه، (ناظم الاطباء)، کنایه از مقعد، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
میم
دهی از دهستان نیم بلوک بخش قائن شهرستان بیرجند، واقع در 50 هزارگزی شمال باختری قائن سر راه شوسۀ قائن به گناباد، در جلگۀ گرم سیر با 272 تن سکنه آبش از قنات است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
میم
نبیذ، (مهذب الاسماء)، شراب ناب، (آنندراج) (برهان)، شراب صاف و خالص و شراب ناب، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
میم
نوعی کمدی که در آن هنرپیشه بوسیلۀ حرکات اعمال و احساسات را بیان کند بدون آنکه سخنی بگوید
لغت نامه دهخدا
میم
فرانسوی لالبازی درخت انگور مو، شراب ناب
تصویری از میم
تصویر میم
فرهنگ لغت هوشیار
میم
((مَ یا مِ))
درخت انگور، مو، شراب ناب
تصویری از میم
تصویر میم
فرهنگ فارسی معین
میم
نوعی کمدی که در آن هنرپیشه به وسیله حرکات، اعمال و احساسات را بیان کند، بدون آنکه سخنی بگوید
تصویری از میم
تصویر میم
فرهنگ فارسی معین
میم
((اِ))
نام حرف بیست و هشتم از الفبای فارسی، لب آن گاه که به شکر خنده گشوده شود، میم مطوق کنایه از آلت مرد، نره
میم کاتب: کنایه از نابینا، کور
تصویری از میم
تصویر میم
فرهنگ فارسی معین
میم
مومی که از آب کردن عسل به دست آید
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمیم
تصویر شمیم
(دخترانه)
بوی خوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صمیم
تصویر صمیم
(پسرانه)
صمیمی، میانه، وسط، اوج و نهایت شدت یا ترقی چیزی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تمیم
تصویر تمیم
(دخترانه و پسرانه)
مهره چشم زخم، دارای خلقت تمام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عمیم
تصویر عمیم
فرا گیرنده، شامل، کامل، تمام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امیم
تصویر امیم
امام ها، پیشواها، پیش نماز ها، دوازده پیشوای بزرگ که اول آنان علی بن ابی طالب (ع) و آخر آنان امام عصر می باشد، در تصوف پیرها، شیخ ها، جمع واژۀ امام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صمیم
تصویر صمیم
خالص، محض، اصل، اوج و شدت هر چیز، به ویژه گرما یا سرما
صمیم زمستان: سرمای سخت وسط زمستان
از صمیم قلب: کنایه از از ته دل، از روی میل، شوق و صدق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذمیم
تصویر ذمیم
نکوهیده، زشت، ناپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمیم
تصویر شمیم
بوی خوش، بلند، مرتفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمیم
تصویر طمیم
نوعی پارچه و جامۀ فاخر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمیم
تصویر دمیم
زشت، زشت رو، حقیر و پست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمیم
تصویر رمیم
پوسیده، کهنه، استخوان پوسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمیم
تصویر تمیم
متردد بودن میان دو چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمیم
تصویر شمیم
بوی خوش، بوی عطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیم
تصویر خمیم
ممدوح، گران روح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمیم
تصویر حمیم
قریب و خویشاوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیم
تصویر امیم
نیک بالا خوش اندام، کوفته بینی، شکسته سر، یاوه گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمیم
تصویر جمیم
گیاه بسیار و انبوه که زمین را بپوشاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمیم
تصویر رمیم
پوسیده شدن استخوان، کهنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیم
تصویر دمیم
پست، زشتروی، خرد، انداینده روغن مالیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذمیم
تصویر ذمیم
نا پسند، نکوهیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضمیم
تصویر ضمیم
همراه، گرد آورده همراه صاحب
فرهنگ لغت هوشیار