جدول جو
جدول جو

معنی میلاء - جستجوی لغت در جدول جو

میلاء
(مَ)
مؤنث امیل، زن کج و خمیده در خلقت. (ناظم الاطباء) ، نوعی از دستار بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نوعی از شانه کردن. (ناظم الاطباء). نوعی از شانه کردن که عقاص در آن ممکن نباشد. (منتهی الارب) (آنندراج) : ممیلات، زنان که در رفتن سرین و دوش را می جنبانند یا آنکه دیگران را شانه میلاء می کند. (منتهی الارب) ، ناقۀ خمیده کوهان، ریگ تودۀ ستبر و دفزک، درخت بسیارشاخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میلاد
تصویر میلاد
(پسرانه)
تولد، صورت دیگری از مهرداد، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلیران ایرانی زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میلاد
تصویر میلاد
هنگام ولادت، روز تولد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میلان
تصویر میلان
مایل شدن، تمایل و گرایش به چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میلاو
تصویر میلاو
شاگرد، برای مثال میلاو منی ای فغ و استاد توام من / پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه بستان (رودکی - ۵۲۶)، شاگرد دکان
فرهنگ فارسی عمید
لولۀ چوبی باریک و کوتاه که در ته نی قلیان است و سر آن در آب فرو می رود و دود تنباکو را از میان آب عبور می دهد
فرهنگ فارسی عمید
آبگینه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، جوهرالزجاج، (اقرب الموارد)، گوهر آبگینه، (زمخشری) (دهار)، پیرایۀ کاسه، (زمخشری)، مینا، رجوع به مینا شود
مینا، لنگرگاه کشتی ها، رجوع به مینا شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
تیر که بدان دوراندازی و بلندافکنی آموزند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
زن باریک رش دست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
غوک چوب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دو چوب که کودکان با آنها بازی کنند. مقلی (م لا) . (از اقرب الموارد). الک دولک. قله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مئلاه، رجوع به مئلاه شود
لغت نامه دهخدا
باد سخت، (منتهی الارب، مادۀ ول ه) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، ماده شتر اندوهناک بر گم کردن گشنی که به همراه آن پرورش یافته، ماده شتر سخت واله بر بچۀ خود، زن سخت اندوهمند و ناشکیبای بر فوت فرزند، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
تأنیث الیل (لیلهٌ لیلاء و لیلهٌ لیلی) ، شب دراز سخت یا شب سخت تاریک از ماه یا شب سی ام ماه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شاگرد، (لغت فرس اسدی) (فرهنگ اوبهی) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (یادداشت مؤلف)، به معنی شاگرداست که در مقابل اوستاد باشد، (برهان) :
میلاو منی ای فغ و استاد توام من
پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه میلاو،
رودکی،
اوستاد زمانش میلاو است
شیر گردون ز هیبتش گاو است،
ابوسعید ابوالخیر،
، خدمتکار، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش اسکو شهرستان تبریز، واقع در 2 هزارگزی شمال اسکو با 1516 تن سکنه، آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)، این ده امروز به صورت قصبه یا شهرکی آباد و زیبا باخیابان و بازار و دیگر تأسیسات شهری درآمده است
دهی است از دهستان فلاورد بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 41هزارگزی جنوب خاوری لردگان با 920 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان، واقع در 21 هزارگزی جنوب ابهر با 180 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
نوعی از جوارح طیور، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین، واقع در 24هزارگزی خاور آوج با 385 تن سکنه آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
میلغ، میلغه، رجوع به میلغ شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
کوهی است سیاه به مکه. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نزدیک نمودن، (از ’ول ی’) (منتهی الارب)، نزدیک گرداندن، (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)، نزدیک کردن و نزدیک شدن، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
روغن گداخته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
زن خالدار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ یَ / خِ یَ)
تکبر. بزرگ منشی. (یادداشت مؤلف). یقال: اختال الرجل و به خیلاء و خیلاء، یعنی خرامید آن مرد با کبر و بزرگ منشی. (منتهی الارب) (از تاج العروس). تکبر: چون در هر دوری و قرنی بندگان را بطر نعمت و نخوت ثروت و خیلاء رفاهیت از قیام به التزام اوامر باری جلت قدرته و علت کلمته بالغمی آمده ست. (جهانگشای جوینی). و ملوک و اشراف اطراف از خیلاء کبریا و بطر عظمت و جبروت بر ذروۀ اوج العظمه. (جهانگشای جوینی) ، پندار. خیال
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اشکور پایین بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 30هزارگزی جنوب رودسر با 85 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالروو صعب العبور است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از میداء
تصویر میداء
برابر، مقابل، پایان
فرهنگ لغت هوشیار
میله ای چوبین و مجوف که سرش بمیانه قلیان است و ته آن درآب قلیان قراردارد و دود تنباکو بوسیله آن از میان آب عبور کند و بدهان قلیان کش رسد
فرهنگ لغت هوشیار
زایش زاد روز زمان زاییده شدن هنگام ولادت روزتولد. یا میلادتر سایان. یامیلادمسیح. روز تولد عیسی مسیح. زمان ولادت، وقت زادن
فرهنگ لغت هوشیار
خمش، اریبش، گرایش خمیدن خم شدن، برگردیدن منحرف شدن بیک سوشدن، رغبت کردن، خمیدگی، انحراف، رغبت، حب محبت
فرهنگ لغت هوشیار
شاگرد استاد (اوستاد) : اوستای زمانه میلاو است شیر گردون زهیبتش گاو است. (ابوالخیررشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار
میله ای چوبین و مجوف که سرش به میانه قلیان است و ته آن در آب قلیان قرار دارد و دود تنباکو به وسیله آن از میان آب عبور کند و به دهان قلیان کش رسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میلاد
تصویر میلاد
زمان تولد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میلاو
تصویر میلاو
شاگرد، خدمتگار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیلاء
تصویر خیلاء
((خَ))
عجب، خودبینی، گردنکشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایلاء
تصویر ایلاء
بر عهده کسی قرار دادن، وصیت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میلاد
تصویر میلاد
زادروز
فرهنگ واژه فارسی سره