دهی است از دهستان جلالوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 84هزارگزی جنوب کرمانشاه با 130 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان جلالوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 84هزارگزی جنوب کرمانشاه با 130 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج، واقع در 7هزارگزی خاور روانسر با 171 تن سکنه، آب آن از چشمۀ قره سو روانسر و آب برف و باران و راه آن ماشین روست، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج، واقع در 7هزارگزی خاور روانسر با 171 تن سکنه، آب آن از چشمۀ قره سو روانسر و آب برف و باران و راه آن ماشین روست، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر، واقع در 55هزارگزی شمال خاوری مشکین شهر با 98 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر، واقع در 55هزارگزی شمال خاوری مشکین شهر با 98 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان احمدی بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس، واقع در 105 هزارگزی خاور حاجی آباد با 344 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان احمدی بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس، واقع در 105 هزارگزی خاور حاجی آباد با 344 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
پسر بزرگ امیرچوپان بود و در زمان ابوسعید بهادرخان حاکم مازندران و خراسان بود. پس از کشته شدن پدرش بخوارزم گریخت و بخدمت اوزبک خان پادشاه دشت قبچاق رسید و در خدمت او بود تا در جنگی که با قبیلۀ چرکس افتاد کشته شد. (از تاریخ مغول عباس اقبال ص 339). و رجوع به روضهالصفا چ خیام ج 5، و امیرچوپان شود
پسر بزرگ امیرچوپان بود و در زمان ابوسعید بهادرخان حاکم مازندران و خراسان بود. پس از کشته شدن پدرش بخوارزم گریخت و بخدمت اوزبک خان پادشاه دشت قبچاق رسید و در خدمت او بود تا در جنگی که با قبیلۀ چرکس افتاد کشته شد. (از تاریخ مغول عباس اقبال ص 339). و رجوع به روضهالصفا چ خیام ج 5، و امیرچوپان شود
مرکّب از: می + سوسن که معرب آن به فک اضافه است و در فارسی نیز چنان متداول است، شراب السوسن. شربت سوسن. شراب سوسن. چیزی است مرکب از می و سوسن که زنان بدان سر شستندی. (یادداشت مؤلف). آب انگور که به آب سوسن بجوشانند و برای دفع علت جوع البقر بخورانند. (انجمن آرا) (آنندراج). شراب السوسن. (از بحر الجواهر) (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی). شربت سوسن را گویند. (برهان). شربت سوسن. (آنندراج). سرشستنیی است مر زنان را. (منتهی الارب، مادۀ م س ن). شی ٔ تجعله النساء فی الغسله لرؤوسهن. (تاج العروس، مادۀ م س ن). شراب سوسن است. (از اختیارات بدیعی) (از تحفۀ حکیم مؤمن) : حندقوقی و شراب ریحانی رقیق و می سوسن سود دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
مُرَکَّب اَز: می + سوسن که معرب آن به فک اضافه است و در فارسی نیز چنان متداول است، شراب السوسن. شربت سوسن. شراب سوسن. چیزی است مرکب از می و سوسن که زنان بدان سر شستندی. (یادداشت مؤلف). آب انگور که به آب سوسن بجوشانند و برای دفع علت جوع البقر بخورانند. (انجمن آرا) (آنندراج). شراب السوسن. (از بحر الجواهر) (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی). شربت سوسن را گویند. (برهان). شربت سوسن. (آنندراج). سرشستنیی است مر زنان را. (منتهی الارب، مادۀ م س ن). شی ٔ تجعله النساء فی الغسله لرؤوسهن. (تاج العروس، مادۀ م س ن). شراب سوسن است. (از اختیارات بدیعی) (از تحفۀ حکیم مؤمن) : حندقوقی و شراب ریحانی رقیق و می سوسن سود دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
دهی است از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان شوشتر. دارای 300 تن سکنه. آب آن از کارون. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان شوشتر. دارای 300 تن سکنه. آب آن از کارون. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
ابن امیر شیخ محمود بن امیرچوپان (امیر). وی از اوایل یا اواسط سال 740 هجری قمری از جانب پسرعم خود امیرشیخ حسن کوچک پسرتیمورتاش بن امیر چوپان معروف که در تبریز مقیم بود بحکومت شیراز منصوب شد و در 28 شعبان بحدود شیراز رسید و امیرمسعودشاه برادر شیخ ابواسحاق که در آن اوان حاکم شیراز بود از مقابل او منهزم شد و به لرستان رفت و او بشیراز داخل شد و مدت بیست ونه روز در آنجا حکومت کرد و در 28 رمضان امیرشمس الدین محمد برادر دیگرشیخ ابواسحاق را ببهانه ای بقتل آورد لهذا شیرازیان بر پیرحسین شوریدند و لشکر او هزیمت گرفت و خود با چند سوار معدود از شیراز فرار کرد و بار دیگر امیرمسعود شاه بسر مملکت آمد و دیگربار پیرحسین لشکری جمع کرد و سال دیگر یعنی در 741 مجدداً بشیراز آمد و امیرمسعودشاه دیگرباره کناره گرفت و بطرف لرستان بیرون رفت و پیرحسین در 26 ربیع الثانی بدر شیراز نزول کرد وشیرازیان در مقابل پیرحسین مقاومت سختی کردند و مدت پنجاه روز میان لشکر پیرحسین و شیرازیان محاربات متواتر و متوالی روی میداد تا سرانجام فریقین را در شانزدهم جمادی الاخره اتفاق صلح افتاد و پیرحسین در حکومت شیراز مستقر گردید و مدت یکسال و هشت ماه در آنجا حکومت کرد و در اوایل محرم سال 743 هجری قمری چون آوازۀ وصول پسرعمش ملک اشرف بن امیرچوپان را از تبریز درمصاحبت شاه شیخ ابواسحاق بطرف اصفهان شنید از شیرازبا بیست هزار نفر بقصد مقاتله با ملک اشرف بدان صوب شتافت چون بدو منزلی اصفهان رسید ناگاه در شب یکشنبۀ سلخ صفر قسمت عمده لشکر او بملک اشرف پیوستند. پیرحسین بیمناک شده بتبریز نزد پسرعم خود امیرشیخ حسن کوچک رفت امیرشیخ حسن او را بگرفت و او را مخیر کردکه بزهر یا تیغ هرکدام که اختیار کند، او را هلاک کنند او زهر اختیار کرد و بدان هلاک شد در ربع رشیدی درشهور سنۀ 743. برای مزید اطلاع از سوانح احوال پیر حسین مذکور به شیرازنامه صص 77- 80 و ذیل جامعالتواریخ حافظ ابرو و مجمل فصیحی خوافی و روضهالصفا و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 227، 230، 278، 280 و شدالازار حاشیۀ ص 377 و 378 که مطالب فوق منقول از آنجاست و همچنین به تاریخ گزیده ص 629 و 633 و 636 و 637 و تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 31، 33، 40، 41، 43، 48، 74، 75، 78، 82، 83، 87، 139، 142 و دستورالوزراء ص 240 رجوع شود
ابن امیر شیخ محمود بن امیرچوپان (امیر). وی از اوایل یا اواسط سال 740 هجری قمری از جانب پسرعم خود امیرشیخ حسن کوچک پسرتیمورتاش بن امیر چوپان معروف که در تبریز مقیم بود بحکومت شیراز منصوب شد و در 28 شعبان بحدود شیراز رسید و امیرمسعودشاه برادر شیخ ابواسحاق که در آن اوان حاکم شیراز بود از مقابل او منهزم شد و به لرستان رفت و او بشیراز داخل شد و مدت بیست ونه روز در آنجا حکومت کرد و در 28 رمضان امیرشمس الدین محمد برادر دیگرشیخ ابواسحاق را ببهانه ای بقتل آورد لهذا شیرازیان بر پیرحسین شوریدند و لشکر او هزیمت گرفت و خود با چند سوار معدود از شیراز فرار کرد و بار دیگر امیرمسعود شاه بسر مملکت آمد و دیگربار پیرحسین لشکری جمع کرد و سال دیگر یعنی در 741 مجدداً بشیراز آمد و امیرمسعودشاه دیگرباره کناره گرفت و بطرف لرستان بیرون رفت و پیرحسین در 26 ربیع الثانی بدر شیراز نزول کرد وشیرازیان در مقابل پیرحسین مقاومت سختی کردند و مدت پنجاه روز میان لشکر پیرحسین و شیرازیان محاربات متواتر و متوالی روی میداد تا سرانجام فریقین را در شانزدهم جمادی الاخره اتفاق صلح افتاد و پیرحسین در حکومت شیراز مستقر گردید و مدت یکسال و هشت ماه در آنجا حکومت کرد و در اوایل محرم سال 743 هجری قمری چون آوازۀ وصول پسرعمش ملک اشرف بن امیرچوپان را از تبریز درمصاحبت شاه شیخ ابواسحاق بطرف اصفهان شنید از شیرازبا بیست هزار نفر بقصد مقاتله با ملک اشرف بدان صوب شتافت چون بدو منزلی اصفهان رسید ناگاه در شب یکشنبۀ سلخ صفر قسمت عمده لشکر او بملک اشرف پیوستند. پیرحسین بیمناک شده بتبریز نزد پسرعم خود امیرشیخ حسن کوچک رفت امیرشیخ حسن او را بگرفت و او را مخیر کردکه بزهر یا تیغ هرکدام که اختیار کند، او را هلاک کنند او زهر اختیار کرد و بدان هلاک شد در ربع رشیدی درشهور سنۀ 743. برای مزید اطلاع از سوانح احوال پیر حسین مذکور به شیرازنامه صص 77- 80 و ذیل جامعالتواریخ حافظ ابرو و مجمل فصیحی خوافی و روضهالصفا و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 227، 230، 278، 280 و شدالازار حاشیۀ ص 377 و 378 که مطالب فوق منقول از آنجاست و همچنین به تاریخ گزیده ص 629 و 633 و 636 و 637 و تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 31، 33، 40، 41، 43، 48، 74، 75، 78، 82، 83، 87، 139، 142 و دستورالوزراء ص 240 رجوع شود
نعت مفعولی از مصدر استحسان. نیکو شمرده شده و پسند نموده. (غیاث) (آنندراج) (اقرب الموارد). ستوده. نیکو. خوب. رجوع به استحسان شود: هر آنچه گفت همه گفت اوست مستحسن هر آنچه کرد همه کرد اوست مستحکم. سوزنی. ماهرویا مهربانی پیشه کن سیرتی چون صورت مستحسنت. سعدی. قاعده مستحسن بنهاد. (تاریخ قم ص 187). - مستحسن داشتن، پسندیدن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
نعت مفعولی از مصدر استحسان. نیکو شمرده شده و پسند نموده. (غیاث) (آنندراج) (اقرب الموارد). ستوده. نیکو. خوب. رجوع به استحسان شود: هر آنچه گفت همه گفت اوست مستحسن هر آنچه کرد همه کرد اوست مستحکم. سوزنی. ماهرویا مهربانی پیشه کن سیرتی چون صورت مستحسنت. سعدی. قاعده مستحسن بنهاد. (تاریخ قم ص 187). - مستحسن داشتن، پسندیدن. (یادداشت مرحوم دهخدا)