جدول جو
جدول جو

معنی میتینگ - جستجوی لغت در جدول جو

میتینگ
تجمع گروهی برای بحث و مذاکره دربارۀ مسائل اجتماعی یا سیاسی
تصویری از میتینگ
تصویر میتینگ
فرهنگ فارسی عمید
میتینگ
گرد آمدن دسته ها از مردم برای ابراز نظری، اجتماع گروه بسیار برای گفتگو یا اظهارنظر در مسائل اجتماعی، هنگامه،
- میتینگ دادن، بهم آمدن گروهها و دسته های سیاسی و غیر سیاسی برای ابراز نظری و پیشبرد مقصودی
لغت نامه دهخدا
میتینگ
گردآمدن دسته ها از مردم برای ابراز نظری، هنگامه، تظاهرات
تصویری از میتینگ
تصویر میتینگ
فرهنگ لغت هوشیار
میتینگ
تجمع موقت گروهی از مردم برای مذاکره و ایراد یا استماع و نطق های اجتماعی و سیاسی که معمولاً طی قطعنامه ای خواست های افراد شرکت کننده در آن قرائت می شود، تجمع (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
میتینگ
اجلاس، جلسه، گردهمایی، تظاهرات، ملاقات، تجمع
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متینه
تصویر متینه
(دخترانه)
مؤنث متین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میرین
تصویر میرین
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری رومی و داماد قیصر روم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیلینگ
تصویر شیلینگ
واحد پول پیشین انگلیس برابر با ۱۲ پنی یا یک بیستم پوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشتنگ
تصویر مشتنگ
مشنگ، خل، دیوانه، دزد، راهزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میتین
تصویر میتین
تیشه یا میله که با آن سنگ می تراشند، کلنگ، برای مثال به تندی چنان اوفتد بر برم / که میتین فرهاد بر بیستون (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماترنگ
تصویر ماترنگ
جانوری شبیه چلپاسه
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
دهی است از دهستان بیات بخش نوبران شهرستان ساوه، واقع در 9هزارگزی راه عمومی با 341 تن جمعیت. آب آن از چشمه سار و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(می نَ / نِ)
درختی که در اول بهار نجنبد و سبز نشود و هیزم گردد. (ناظم الاطباء) ، شاخۀ زاید درخت که برای هموار و مرتب شدن شاخه ها آن را می برند. (از شعوری ج 2 ورق 366)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
به رنگ میغ. ابرگون. که همرنگ ابر باشد:
دیوان میغرنگ سنان کش چو آفتاب
کز نوک نیزه شان سر کیوان زبان کشید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تُ / تِ رِ / رَ)
مارمولک. چلپاسه. (فرهنگ جهانگیری). چلپاسه را گویند و بعضی گویند سام ابرص است که نوعی از چلپاسه باشد. چون شکم او را بشکافند و بر گزندگی عقرب نهند در ساعت درد ساکن شود. (برهان). گلباسو و جلباسه معرب آن است. (آنندراج). چلپاسه و قسمی از آن که به تازی سام ابرص گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به چلپاسه و سام ابرص و مارمولک شود
لغت نامه دهخدا
پول رایج در انگلستان و آن معادل یک بیستم لیره بوده است، (فرهنگ فارسی معین)، در تغییراتی که اخیراً برای هماهنگ کردن پول انگلستان مانند کشورهای دیگر بعمل آمده است شیلینگ یک دهم لیرۀ استرلینگ است
لغت نامه دهخدا
کلنگ و میلۀ آهنین که سنگ تراشان بدان سنگ کنند و تراشند، (ناظم الاطباء)، تبری یا کلنگی بود که بدان کوه و زمین کنند، (لغت فرس اسدی)، کلنگ و تیشه را گویند که بدان زمین کنند، کلنگ و میلۀآهنین که سنگتراشان بدان سنگ تراشند، (یادداشت مؤلف)، کلنگی باشد که بدان کوه کنند، (فرهنگ اوبهی)، کلنگ و میل آهنی که سنگ تراشان بدان سنگ تراشند و بشکافند و بکنند، (برهان)، دیلم، دستک، برطیل، مته، اسکنه، یعنی تیر نازکی از آهن به ستبری سه یا چهار انگشت بر هم نهاده که بدان دیوار و زمین سوراخ کنند و سنگ سنبند، (یادداشت مؤلف)، میلی است آهنین که سنگتراشان بدان سنگ تراشند و سوراخ کنند و به هندی آن را سابل خوانند، (آنندراج) (از انجمن آرا)، میل آهنی باشد که سنگ تراشان بدان سنگ را تراشند، (فرهنگ جهانگیری)، میخی است آهنی که بدان در سنگ شکاف اندازند، (غیاث)، منقر، مقراع، صاقور، نصل، میتین دسته برآمده، (منتهی الارب)، ملطاس، ملطیس، میتین سطبر وبزرگ که بدان سنگ شکنند، (منتهی الارب) :
به تندی چنان اوفتد بر برم
که میتین فرهاد بر بیستون،
آغاجی،
ببردند میتین و مردان کار
وزان کوه ببرید صد جویبار،
فردوسی،
به آرزوی کف راد او ز کان گهر
گهر برآید بی کوهکان و بی میتین،
فرخی،
چندانکه به شمشیر تو بدخواه فکندی
فرهاد مگر که نفکنده ست به میتین،
فرخی،
کسی که افکند از کان که به میتین سیم
مکن برو بر بخشایش و مباش رحیم،
عسجدی،
گر گوهر سخنت همی باید
از دین چراغ کن ز خردمیتین،
ناصرخسرو،
پند میتین و دل نادان چون سنگست
بر دل سنگین ای خواجه سزد میتین،
ناصرخسرو،
بر سنگی نشسته و سنگی دیگر در پیش نهاد و به میتین فرو میکرد، (اسرارالتوحید ص 310)،
ساخت میتین وتیغ صبح و بدان
چشمۀ مهر از آسمان بگشاد،
اثیر اخسیکتی،
چون تو گهری ز کان جانی
جان به که کنم نه کان به میتین،
عطار،
عدل تو ستم کشان کان را
فریاد رسد ز جور میتین،
سیف اسفرنگی،
هر چند تو سنگ را به میتین می کاوی و گل ... پاک می کنی ولی خاصیت آب از بالا به نشیب رفتن است، (معارف بهأولد)،
سینه ام بازشکافید به میتین چون سنگ
کان جگر گوشۀ یاقوت ز معدن گم شد،
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیلینگ
تصویر شیلینگ
پول رایج در انگلستان و معادل یک بیستم لیره بوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میتین
تصویر میتین
کلنگ و میله آهنین که سنگ تراشان بدان سنگ کنند و تراشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیتین
تصویر فیتین
فرانسوی گیا زایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماترنگ
تصویر ماترنگ
مارمولک، چلپاسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متینگ
تصویر متینگ
اجتماع گروه بسیاراز مردم برای مذاکره و نطقهای اجتماعی و سیاسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتین
تصویر مرتین
دوباره، دو دفعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میشینه
تصویر میشینه
منسوب به میش، گله میش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متینگ
تصویر متینگ
((مِ))
اجتماع، اجتماع مردم برای بحث و مذاکره درباره مسائل اجتماعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میتین
تصویر میتین
((اِ))
کلنگ، تیشه یا میلی که با آن سنگ را بتراشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماترنگ
تصویر ماترنگ
((تُ یا تِ رَ))
سوسمار، چلپاسه
فرهنگ فارسی معین
دل و روده، امعا و احشا
فرهنگ گویش مازندرانی
پرنده ای کوچکتر از گنجشک به نام الیکایی، پرنده ای کوچکتر از گنجشک به نام الیکایی، فرد کوچک و پر مدعا
فرهنگ گویش مازندرانی
عزیز کرده
فرهنگ گویش مازندرانی
حلقوم، یک نوبت فرو بردن غذا در گلو
فرهنگ گویش مازندرانی
پرافاده، خودبزرگ بین
فرهنگ گویش مازندرانی
به افراد بد قیافه ای گویند که بیش از حد مقید به بزک کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کمترین رطوبت، آخرین رمق و توانایی
فرهنگ گویش مازندرانی
الیکایی، پرنده ای است
فرهنگ گویش مازندرانی