گرد آمدن دسته ها از مردم برای ابراز نظری، اجتماع گروه بسیار برای گفتگو یا اظهارنظر در مسائل اجتماعی، هنگامه، - میتینگ دادن، بهم آمدن گروهها و دسته های سیاسی و غیر سیاسی برای ابراز نظری و پیشبرد مقصودی
گرد آمدن دسته ها از مردم برای ابراز نظری، اجتماع گروه بسیار برای گفتگو یا اظهارنظر در مسائل اجتماعی، هنگامه، - میتینگ دادن، بهم آمدن گروهها و دسته های سیاسی و غیر سیاسی برای ابراز نظری و پیشبرد مقصودی
تجمع موقت گروهی از مردم برای مذاکره و ایراد یا استماع و نطق های اجتماعی و سیاسی که معمولاً طی قطعنامه ای خواست های افراد شرکت کننده در آن قرائت می شود، تجمع (واژه فرهنگستان)
تجمع موقت گروهی از مردم برای مذاکره و ایراد یا استماع و نطق های اجتماعی و سیاسی که معمولاً طی قطعنامه ای خواست های افراد شرکت کننده در آن قرائت می شود، تجمع (واژه فرهنگستان)
دهی است از دهستان بیات بخش نوبران شهرستان ساوه، واقع در 9هزارگزی راه عمومی با 341 تن جمعیت. آب آن از چشمه سار و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان بیات بخش نوبران شهرستان ساوه، واقع در 9هزارگزی راه عمومی با 341 تن جمعیت. آب آن از چشمه سار و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
درختی که در اول بهار نجنبد و سبز نشود و هیزم گردد. (ناظم الاطباء) ، شاخۀ زاید درخت که برای هموار و مرتب شدن شاخه ها آن را می برند. (از شعوری ج 2 ورق 366)
درختی که در اول بهار نجنبد و سبز نشود و هیزم گردد. (ناظم الاطباء) ، شاخۀ زاید درخت که برای هموار و مرتب شدن شاخه ها آن را می برند. (از شعوری ج 2 ورق 366)
مارمولک. چلپاسه. (فرهنگ جهانگیری). چلپاسه را گویند و بعضی گویند سام ابرص است که نوعی از چلپاسه باشد. چون شکم او را بشکافند و بر گزندگی عقرب نهند در ساعت درد ساکن شود. (برهان). گلباسو و جلباسه معرب آن است. (آنندراج). چلپاسه و قسمی از آن که به تازی سام ابرص گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به چلپاسه و سام ابرص و مارمولک شود
مارمولک. چلپاسه. (فرهنگ جهانگیری). چلپاسه را گویند و بعضی گویند سام ابرص است که نوعی از چلپاسه باشد. چون شکم او را بشکافند و بر گزندگی عقرب نهند در ساعت درد ساکن شود. (برهان). گلباسو و جلباسه معرب آن است. (آنندراج). چلپاسه و قسمی از آن که به تازی سام ابرص گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به چلپاسه و سام ابرص و مارمولک شود
پول رایج در انگلستان و آن معادل یک بیستم لیره بوده است، (فرهنگ فارسی معین)، در تغییراتی که اخیراً برای هماهنگ کردن پول انگلستان مانند کشورهای دیگر بعمل آمده است شیلینگ یک دهم لیرۀ استرلینگ است
پول رایج در انگلستان و آن معادل یک بیستم لیره بوده است، (فرهنگ فارسی معین)، در تغییراتی که اخیراً برای هماهنگ کردن پول انگلستان مانند کشورهای دیگر بعمل آمده است شیلینگ یک دهم لیرۀ استرلینگ است
کلنگ و میلۀ آهنین که سنگ تراشان بدان سنگ کنند و تراشند، (ناظم الاطباء)، تبری یا کلنگی بود که بدان کوه و زمین کنند، (لغت فرس اسدی)، کلنگ و تیشه را گویند که بدان زمین کنند، کلنگ و میلۀآهنین که سنگتراشان بدان سنگ تراشند، (یادداشت مؤلف)، کلنگی باشد که بدان کوه کنند، (فرهنگ اوبهی)، کلنگ و میل آهنی که سنگ تراشان بدان سنگ تراشند و بشکافند و بکنند، (برهان)، دیلم، دستک، برطیل، مته، اسکنه، یعنی تیر نازکی از آهن به ستبری سه یا چهار انگشت بر هم نهاده که بدان دیوار و زمین سوراخ کنند و سنگ سنبند، (یادداشت مؤلف)، میلی است آهنین که سنگتراشان بدان سنگ تراشند و سوراخ کنند و به هندی آن را سابل خوانند، (آنندراج) (از انجمن آرا)، میل آهنی باشد که سنگ تراشان بدان سنگ را تراشند، (فرهنگ جهانگیری)، میخی است آهنی که بدان در سنگ شکاف اندازند، (غیاث)، منقر، مقراع، صاقور، نصل، میتین دسته برآمده، (منتهی الارب)، ملطاس، ملطیس، میتین سطبر وبزرگ که بدان سنگ شکنند، (منتهی الارب) : به تندی چنان اوفتد بر برم که میتین فرهاد بر بیستون، آغاجی، ببردند میتین و مردان کار وزان کوه ببرید صد جویبار، فردوسی، به آرزوی کف راد او ز کان گهر گهر برآید بی کوهکان و بی میتین، فرخی، چندانکه به شمشیر تو بدخواه فکندی فرهاد مگر که نفکنده ست به میتین، فرخی، کسی که افکند از کان که به میتین سیم مکن برو بر بخشایش و مباش رحیم، عسجدی، گر گوهر سخنت همی باید از دین چراغ کن ز خردمیتین، ناصرخسرو، پند میتین و دل نادان چون سنگست بر دل سنگین ای خواجه سزد میتین، ناصرخسرو، بر سنگی نشسته و سنگی دیگر در پیش نهاد و به میتین فرو میکرد، (اسرارالتوحید ص 310)، ساخت میتین وتیغ صبح و بدان چشمۀ مهر از آسمان بگشاد، اثیر اخسیکتی، چون تو گهری ز کان جانی جان به که کنم نه کان به میتین، عطار، عدل تو ستم کشان کان را فریاد رسد ز جور میتین، سیف اسفرنگی، هر چند تو سنگ را به میتین می کاوی و گل ... پاک می کنی ولی خاصیت آب از بالا به نشیب رفتن است، (معارف بهأولد)، سینه ام بازشکافید به میتین چون سنگ کان جگر گوشۀ یاقوت ز معدن گم شد، امیرخسرو
کلنگ و میلۀ آهنین که سنگ تراشان بدان سنگ کنند و تراشند، (ناظم الاطباء)، تبری یا کلنگی بود که بدان کوه و زمین کنند، (لغت فرس اسدی)، کلنگ و تیشه را گویند که بدان زمین کنند، کلنگ و میلۀآهنین که سنگتراشان بدان سنگ تراشند، (یادداشت مؤلف)، کلنگی باشد که بدان کوه کنند، (فرهنگ اوبهی)، کلنگ و میل آهنی که سنگ تراشان بدان سنگ تراشند و بشکافند و بکنند، (برهان)، دیلم، دستک، برطیل، مته، اسکنه، یعنی تیر نازکی از آهن به ستبری سه یا چهار انگشت بر هم نهاده که بدان دیوار و زمین سوراخ کنند و سنگ سنبند، (یادداشت مؤلف)، میلی است آهنین که سنگتراشان بدان سنگ تراشند و سوراخ کنند و به هندی آن را سابل خوانند، (آنندراج) (از انجمن آرا)، میل آهنی باشد که سنگ تراشان بدان سنگ را تراشند، (فرهنگ جهانگیری)، میخی است آهنی که بدان در سنگ شکاف اندازند، (غیاث)، مِنقَر، مقراع، صاقور، نصل، میتین دسته برآمده، (منتهی الارب)، ملطاس، ملطیس، میتین سطبر وبزرگ که بدان سنگ شکنند، (منتهی الارب) : به تندی چنان اوفتد بر برم که میتین فرهاد بر بیستون، آغاجی، ببردند میتین و مردان کار وزان کوه ببرید صد جویبار، فردوسی، به آرزوی کف راد او ز کان گهر گهر برآید بی کوهکان و بی میتین، فرخی، چندانکه به شمشیر تو بدخواه فکندی فرهاد مگر که نفکنده ست به میتین، فرخی، کسی که افکند از کان که به میتین سیم مکن برو بر بخشایش و مباش رحیم، عسجدی، گر گوهر سخنت همی باید از دین چراغ کن ز خردمیتین، ناصرخسرو، پند میتین و دل نادان چون سنگست بر دل سنگین ای خواجه سزد میتین، ناصرخسرو، بر سنگی نشسته و سنگی دیگر در پیش نهاد و به میتین فرو میکرد، (اسرارالتوحید ص 310)، ساخت میتین وتیغ صبح و بدان چشمۀ مهر از آسمان بگشاد، اثیر اخسیکتی، چون تو گهری ز کان جانی جان به که کنم نه کان به میتین، عطار، عدل تو ستم کشان کان را فریاد رسد ز جور میتین، سیف اسفرنگی، هر چند تو سنگ را به میتین می کاوی و گل ... پاک می کنی ولی خاصیت آب از بالا به نشیب رفتن است، (معارف بهأولد)، سینه ام بازشکافید به میتین چون سنگ کان جگر گوشۀ یاقوت ز معدن گم شد، امیرخسرو